سه‌شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۴

THE END

خوب جشنواره هم تموم شد هرچند که به لطف برنامه ریزی گندشون چند تا فیلمو ندیدم در عوض مقدار متنابهی فیلم مضخرف دیدم من که نمیگذرم کوفتتون بشه پولای بیزبونم!!
امروز صحنه جرم ورورد ممنوع رو دیدم که از بازی فرخ نژاد و پولاد جان خوشم اومد یه جور طنز در عین جدی بودن، من که از بازی فرخ نژاد اینجا بیشتر از چهارشنبه سوری خوشم اومد! پولادم یه نقش تقریبا کمیک و
خوب بازی کرده بود فیلم به جز آخر بی مزه اش جهش بزرگی برای ابراهیم شیبانی
After shave !!
به حساب میاد
و فیلمی دیدم به غایت مضخرف و گند پرونده هاوانا- فقط کارگردانش شانس آورد بلیط مجانی از یه آقاهه گرفته بودم وگرنه که یه حالی بهش میدادم!
یعنی خداییش دوراز هر تعصبی این داورا عمرا فیلمو درست دیده بودن و امین تارخ و نامزد کرده بودن چون اصلا خوب بازی نکرده بود برای من یاداور شاهکار پارسال فیلم رازها بود... مشالا جماعتیم اومده بود سینما ابراهیم شیبانی - امید و کیوان(شبانه) - سعید حاجی میری رامین فر و زنش، ماه چهره خلیلی که میخواستم برم آشنایی بدم لیلا زارع که موهاشو کوتاه کرده بود... نیکی کریمی(هوق) خود کارگردان و بربکس
در ضمن یادتون باشه به آدمایی که کرن یا خودشون و به کری میزنن نگین سیمرغشون مبارک باشه
یه 10 روزی هر روزم با بهرام رادان شروع میشد و کاپیتان حسن ال نمی دونم چی چی انگار که ننه باباش اسمشو از اول گذاشته بودن کاپیتان و اون زنه آخرش که میگه کتر ایرویز تیکینگ یو مور پرسنلی(اگه تونستی اینو بخونی!!!) ولی تموم شد این نیز گذشت به شدت سرما خوردم و جان در بدن ندارم هر وقت که خوابم میبره همش با یه جور اضطراب که فک میکنم زلزله اومده بیدار میشم فوبیا گرفتم
نمی دونم چرا همش یه جوری مینویسم انگار کسی اینجا رو میخونه آدم که انقد با خودش حرف نمیزنه.....

دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۴

روزاي بي خاصيت

جمعه عصر جمعه! رو ديدم به نظرم فيلم خوبيه بخصوص برای يه فيلم اولی راجع بهش نوشتم قبلا؟يادم نمياد انقد مرضم که مغزمم از کار افتاده...شنبه قتل آنلاين که يه کمدی فوق‌العاده بود به لطف جمع شلوغی که تو سينما آستارا بودن انقد مسخره بازی درآوردن که نگو کلی کيف کرديم!انقد عصبانيم که امسال با اينکه ۲ سری بليط پيش خريد کرده بودم ولی به لطف بی برنامه گيها چند تا فيلمی که حتما دوست داشتم ببينم حالا چه خوب چه بد و نديدم در حاليکه بجای راه طی شده و مضخرفاتی از اين دست٬ فيلمای ديگه ای از بدنه سينمای ايران ببينم...امروز هم با فروختن بليطام گذشت و اندکی شارلاتان بازی و جرح و تعديل در بليطی که از قبل داشتمچه ميدونم ديگه ای بابا........

شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۴

روزاي آخر جشنواره

اول چند تا چيز و اصلاح کنم عليرضا حسينی که تو تقاطع بازی ميکنه تو بله برون بازی نکرده من اشتباه نوشتم بعد هم فک کرده بودم عربا پول ساخت فيلمو دادن که اشتباه کرده بودم.
حالا بايد بگم که در روزهای جشنواره يکی در ميون بد شانسم مثلاروز چهارشنبه در حاليکه خوشحال بودم بعد از قريب ۲ ساعت درس دادن به سمت قلهک روونه شدم خوب از اونجايی که کرايه به تازگی زياد شده تاکسيا(۲۰۰ تومن) زور داره سوار اوتوبوس شدم چون حدود نيم ساعتم تا ساعت۱ مونده بود آقا تو چنان ترافيک کيری(اين اصطلاح بی ادبی ولی عقده خالی کنيه!) گير کرده بودم که نگو٬ نتيجه اينکه حدود ۲۰ دقيقه دير رسيدم(درست شنيدين از ۱۲:۳۰ تا ۱۳:۲۰ داشتم از ايستگاه رضاييه ميرفتم قلهک) حالا ناراحت٬ ولی وقتی به سرعت رفتم تو سينما ديدم فرخ نعمتی در حاليکه يه عالمه ريش داره ٬ داره فرانسه حرف ميزنه!!!
نگو که شام عروسی نرسيده راه طی شده رو گذاشتن خداييش که من يکی راضی نيستم ايشالا اين پولای ما تو گلوشون گير کنه من مثلا به هوای ۴ تا فيلم مسابقه سينمای ايران (۲) رو پيش خريد کردم ۳ تا از اون فيلما رو اصلا نشون ندادن
بخش مهمانو که نگو...
مملکت گل و بلبل ديگه
خلاصه ساعت ۲:۱۵ رفتم سوار تاکسی شدم برم آستارا حدس بزنين اين مسير ۱۰ دقيقه ای يا حداکثر ۲۰ دقيقه ای رو چقدر طول کشيد رسيدم؟؟
۱ ساعت
و خوب يه ربع اول فيلم چهارشنبه سوری و نديدم و خيلی عصبانيم! فيلم خوبيه منها بوهای مختلفی که از بغل دستيام متساعد ميشد و حواس منو پرت ميکرد من از بازيا هديه٬ ترانه و پانته‌آ بهرام خوشم اومد ولی به نظرم حميد فرخ نژاد با اينکه بازيگر خوبيه به درد اين نقش نميخورد لهجه آبادانيش اذيت ميکرد ولی از بازی هديه خيلی خوشم اومد گريه های ريز ريزش و حرکاتش با همه نقشاش فرق داشت
بقول يکی از تماشاچيا که موقع خروج داشت اينا رو پای تلفن ميگفت:فيلم معرکه ای نيست ولی تو اين برهوت جشنواره ميتونه جزء فيلمای خوب باشه...
حالا امروز روز شانسم بود هم تونستم ۲ تا بليطامو بفروشم هم عصرجمعه رو ببينم که به نظرم برای يه فيلم اول خيلی خوب بود هرچند يه ايرادايی داره از جمله اينکه واسم جالب بود خيلی از تماشاچيا نفهميده بودن مرد متجاوز عمو غدير بود به نظرم اگه ماجرای درگيريای پسر سوگند موازی با مشکلات خودش پيش ميرفت بهتر بود و اگه پايانش انقد سریع اتفاق نميافتاد يه جورايی مقدمه چينی داشت بهتر بود...
ولی گفتم فيلم خوبيه بازيای خوبی داره هرچی اين رويا نونهالی تو فيلماش خوبه بيرونش يه جوريه جالب اينه که يکی از تماشاچيا نونهاليو از سر جاش بلند کرد چون سرجای اون نشسته بود اونم ناراحت شد يه مقداری!
مريم بوبانی سيد رضا ميرکريمی پريوش نظريه(بزنم به تخته مشالا بچه خيلی خوشگل تر از قبل شده!)سعيد حاجی ميری و جهانگير کوثری و نيکی کريمی و خود مونا زندی هم اومده بودن
حيف اين جشنواره که تموم شد و هنوز ما غير آفسايد همچين حالی نبرديم....

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴

شبانه

برادران و خواهران عزيز اصلا فک نکنين شبانه فيلم خوبيه ها اميد و کيوان جفتشون گلن ولی فيلمشون شما رو خل ميکنه اين چی بود دلم ميخواست از اميد که صندلی جلوم نشسته و هر از گاهی با نوک کفشم ميکوبوندم تو صندليش! بپرسم وقتی تصميم گرفتی اين فيلمو بسازی يه خط داستان داشتی؟؟فقط چيز جالبش اينه که تصويراش شبيه هيچ فيلم ديگه ای نيست...آقا ما کلی حساب کرده بوديم رو اين فيلم به نظرم فيلم يه جورايی يه مجموعه عکسه.رابطه برادر و شبنم که اصلا در نيومده اينا که اول نشون دادن گفتن داداششو دکترا جواب کردن بعد يه جورايی تو توهما ميبينيم مرده٬... خلاصه که چت ميکنين وقتی اين فيلم رو ميبينين فقط يه جاش جالب بود حرفايی که کورش تهامی به شبنم ميگفت من همش ياد بابونه جان ميوفتادم اتفاقا ديدم آخرش تو تيتراژ اسمش هست...حالا من که صبح تو روزنامه ديدم گفتن فيلم نميرسه خيلی با بی حالی رفتم سينما ولی ديدم داره٬ کلی ذوقيدم حالا مگه فيلم تموم ميشد ميخواستم برم بليط آستارا رو بفروشم مگه کسی خريد ۱۵۰۰ تومنم ضرردر مواقع فقيری کلی پولهفک کنم بهترين فيلم چهارشنبه سوری باشه که فردا دارماگه زلزله نياد زير ماشين نرم آمريکا هم حمله نکنه

چهارشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۴

روزهاي جشنواره

از روز اول جشنواره راجع به 2 تا فیلم قرار بود بنویسم یکی چند میگیری گریه کنی و ستاره بود که جفتشو تو سینما آستارا دیدم که اصلا فیلم دیدن توش حال نمیده فیلم چند میگیری... ماجرای منوچهر نوذری خدا بیامرزه که بعد از سالها اومده ایران و میخواد که یه سر و سامونی به مقبره خانوادگیشون بده و یه مراسم تدفین آبرومند برا خودش بگیره تیکه های طنزی که تو فیلم بود چون خوب خود نوذری فوت کرده بیشتر آدم ناراحت میکرد یه فیلم معمولیه که خیلی ارزش دیدن نداره فقط به نظرم شهرام حقیقت دوست تونسته تو یه نقش طنز به کمک گریم مناسب و لهجه، خوب بازی کنه. فیلم بعدی هم ستاره بود ، بود که فیلم بدی نیست یه جورایی نوستالژیکه و البته هشدار دهنده است در مورد هنرمندایی که پیر میشن، آینه شکسته پشت سن المان جالبی بود برای نشان دادن شکستگی چهره هنرمندایی که یه روزایی برای دیدن فیلم یا تاترشون مردم صف میکشیدن فقط من صیغه موهای اندیشه فولادوند و نفهمیدم فک کنم کلاه گیس واسش گذاشته بودن.

روز یکشنبه هم ساعت 1 بعداز ظهر خانه روشن و دیدم، نمیدونم چه چیزی خاصی به این فیلم میشه گفت، من میگم ملال آور در حالیکه میتونست بهترم باشه میدونین تو لا اقل 80% فیلمایی که دیدم همه شون مشکل پایان داشتن یعنی خیلی یخ و بی مزه تموم میشن یا زیادی هندی میشن حالا چیز جالب تو این فیلم این بود که موقعی که فیلم تموم شد تقریبا کسی دست نزد ولی عوامل فیلم همچین برای خودشون دست میزدن که نگو جالبتر اینکه یکی اون وسط بود که کلاه پشمی سرش بود و ریش داشت و عینک افتابی و... یکی یه دورم همه رو ماچ کرد! دقت که کردم دیدم کاوه کاویان ه آخه بابا تام کروزم انقد استتار نمیکنه که این کرده بود

روز دوشنبه یه اتفاق جالبی افتاد تو برنامه برای من ساعت 1 و زده بود پروانه ای در مه و ساعت 3 هم شاهزاده ایرانی که من تصمیم داشتم جفتشو بفروشم همون طور که قبلا گفتم قبل از اینکه از خونه بیام بیرون یه دعوای درست و حسابی با مثلا مادرم سر پول داشتم و اونم برای بار هزارم گفت گورم از خونه اش گم کنم بعد انقد عصبی بودم که کیف پولمو یادم رفته بود بیارم و تنها امیدم این بود که مسئول بانک نفهمه من قراره برم جای مامانم پول بگیرم(چه بدبختی ها پول خودمونم باید با ترس و لرز بیریم بگیریم چون حساب به اسم کس دیگه اس) خلاصه که مسئول بانکم نفهمید و من از فقیری و صفر مطلق به یه کیف حاوی 293 هزار تومن رسیدم حالا انقد دیر شده بود که نگو وقتی رسیدم دم سینما دیدم بجای فیلم تو برنامه، ستاره بود و گذاشته کلی بخودم فحش دادم که چرا قبلا رفته بودم پول داده بودم و فیلمو دیده بودم هرچیم التماس کردم کسی بلیطمو نخرید آخر سر خودم رفتم تو سینما نشستم دیدم، وقتی اومدم بیرون دیدم بربکس دم سینما فرهنگ( که باید بعد از جشنواره واسشون یه دیسک کمر و یه جفت پا مصنوعی بخرن بس که اینا تو صف وایمی سن) میگن که قراره به نام پدر و بدن منم به یکی تو صف 2000 تومن دادم تا واسم بلیط بگیره خودمم جلدی پریدم رفتم آستارا بلیطمو فروختم و برگشتمآقا خلتر از این مسئولای سینما فرهنگ من کسیو ندیدم آخه شما که آخرش بلیط میفروشین چرا انقد ملتو تو صف نگه میدارینبه نام پدر خوب چون ما انتظارمون از حاتمی کیا زیاده خیلی جزء فیلم خوبای اون محسوب نمیشه کلا بقول یکی از دوستا که نوشته بود حاتمی کیا بعد از هر فیلم خوبش یه فیلم متوسط میسازه البته میدونین ایده فیلم خیلی خوبه یه موضوعی که تا حالا کسی مطرحش نکرده اونم کسایی که بعد از جنگ میرن روی مینهای جا مونده از جنگ خودم چند سال پیش بچه ای و تو تلویزیون دیدم که فرض کنین تو 10 - 11 سالگی 2 تا پاش قطع شده بود از این وحشتناکتر واقعا نمیتونه باشه از دیالوگای گلشیفته خوشم اومد که التماس میکرد به باباش که نذاره پاشو قطع کنن و همین طور اونجا که میگفت پا ماله منه اجازه جراحیشو شما باید بدین فقط چند تا کاش داره این فیلم : کاشکی انقد تابلو تبلیغ موبایل سامسونگ نمیکرد ، کاشکی انقد لوس و بی مزه تموم نمیشد یعنی تنها درس فیلم این بود که ای رزمنده هایی که مین کاشتین برا عراقیا، حالا برین مین روبی اونا رو در بیارین بعدم به نظرم کاشکی میشد کس دیگه ای بجز پرستویی بازی میکرد اون خوب بازی کرده ولی اگه کس دیگه ای تو این نقش بازی میکرد فیلم حال هوای دیگه ای پیدا میکرد انقدم با حاج کاظم مقایسه نمیشد(البته میدونم اگه کس دیگه ای بازی میکرد همه میگفتن کاش پرستویی بازی میکرد! ما همیشه ایراد گیریم) خلاصه که فیلم یه صحنه تماشایی داره جایی که ناصر میفهمه مینی که پای دخترش رفته روش و خودش کاشته بوده چقد دردناک و اشک انگیز بود این صحنه(و من همش فک میکردم نکنه دباره جنگ شه؟ نکنه؟...) امروز هم اول به سرعت رفتم بلیط مواجهه رو سینما فرهنگ فروختم بعد رفتم سینما آستارا که مثلا کافه ستاره رو ببینم ولی انقد ترافیک بود که نیم ساعت دیر رسیدم سوار یه تاکسییم بودم که راننده اش یه پسر بچه که فک نکنم گواهینامه ام داشت با سری که حداقل 4 تا جای شیکستگی داشت و همشم داشت از عرق خوریاش تو محرم میگفت حالا من با عجله رفتم تو سینما و کلی التماس مسئول اونجا کردم تا بزاره برم تو حالا رفتم میبینم زمان می ایستد و داره اومدم بیرون میگم نه نمیخوام آقاهه هم گفت من بلیط و پاره کردم یه بار دیگه بیا بدون پول دادن برو تو سینما خلاصه که پولمونو نداد و ما راهی یه موزه سینما شدیم برای وقت گذرونی(راستی شب قبلش مامانم کل پول ازم گرفت نذاشت برم برا بچه ها لباس بخرم منم دوباره باهاش دعوا کردم و بعدم کلی گریه کردم طوری که به طرز تابلویی پلکام ورم کرده بود) داشتم میگفتم این وسطا واسه خودم وقت تلف میکردم بعدم دیدم کافه موزه تعطیله رفتم سر باغ فردوس یه فست فود جدید هست به اسم بارون که رسپشنش زیادی مودبه! غذاشم بد نیست ولی خوب من از غذای خودم زیاد خوشم نیومد بعد رفتم آستارا به آهستگی و دیدم که مفت نمی ارزید در حالیکه من دوست داشتم تو این روزای افسردگی یه فیلم خوب از پرویز شهبازی (فیلمنامه نویس) ببینم ولی نه هنرپیشه هاش چیزه خاصی دارن نه پیام خاصی داره هیچی به هیچیبعدم اومدم با اوتوبوس رفتم قلهک گفتگو با سایه نمیدونم فیلم یه مقداری کسل کننده اس فقط آخرین لحظه فیلم یه جور خاصی خوبه وقتی میره پرلاشز سر قبر صادق هدایت به نظرم ماجرا اگه تو زمان حال وجود نداشت زیباتر و نوستالژیک تر بود بعدم که اومدم بیرون دیدم قراره به جای کافه ستاره تقاطع نشون بده کلی خوشحال شدم ولی تو صف یه دختره رید تو اعصابم، اومده میگه من نمیذارم تو اینجا وایسی میگم باشه نذار بعد هی انگار لجش میگرفت هی میومد میرفت میگفت چرا اسمتو تو لیست ننوشتی ما نمیذاریم کسی غیر این لیست بلیط بگیره میگم من اصلا نمیخوام بلیط بگیرم بازم حرفی هست ولی ول کن نبود دلم میخواس 2 تا محکم میکوبوندن تو دهن خودش و دوستش خفه شن آخر سر یکی از همون بربکس اون جلو اومد گفت بابا این از اول تو صف بوده دختره هم که ضایع شده بود گفت خوب میگفتی کسی اینجا دیده تت قبلا!!!!Fuckخلاصه که آخرش اصلا از یکی که بلیط اضافه داشت به طرز باحالی بیلیط خریدمو زودتر از همه رفتم تو، کلیم هنرپیشه اومده بود نیکی کریمی که البته فک کنم برای مواجهه اومده بود بعد لیلا زارع(یکی از همون ماچونده شده ها!!) مهدی امینی خواه خاطره اسدی السا فیروز آذر مهوش وقاری و محسن قاضی مرادی و باران کوثری با ابروهای کنده شده! هیچ کس نشناختش اول حتی سروش صحت هم نشناختش خود ابولحسن داوودی و زنش بیتا منصوری، تهیه کننده هاش، گریمور و صدابردارش و علیرضا حسینی کسی که تو فیلم پسر فاطمه معتمد آریا س که من یادم بود تو فیلم بعله برون هم بازی کرده بوده تو سالن یه پسر رو دیدم که خیلی شبیه بهرام رادان بود یکیم ازش پرسید بهرام نمیاد اونم گفت نهآقا ما فک کردیم این دادش بهرام رادان ه، حالا وقتی قبل از فیلم صداش کردن بره رو سن کلی تعجب کرده بودم آخه موهاش کلی روشن بود معلومم بود موهای خودشه مدل تیپشو موهاش که عین بهرام! حالا خلاصه که برم سراغ فیلم که یه تریلره واقعا، بخصوص صحنه تصادفش که حتما باید ببینین و ببینین پول عربا چه میکنه!! فیلم کلی هنرپیشه داره که هر کدوم تقریبا تایم محدودی بازی میکنن بعضی یاشون تو این تایم کم شخصیتشون پرداخته شده بعضیاشون نه ،مثلا بهرام غیر صحنه تصادف خیلی ریز نمیشه تو شخصیتش فک کنم بهرام باید بجای خشن بودن یه ذره بدجنسی موذی گریم قاطی نقشش میکرد اون طوری یه ذره طبیعی تر میشد ولی هستن نقشای کوچیکی که سر راست و خوبن مثل نقش داریوش(مجید مظفری) یا نقش دایی تو این تحلیلا منظورم بیشتر شخصیت پردازی یی که توسط نویسنده ها شده نه بازی بازیگرا و دیگه اینکه فیلم هر چی هست یه فیلم استاندارد ه به نظرم سینمای بدنه ما رو باید همچین فیلمایی تشکیل بدن که از لحاظ استاندارد صدا تصویر بازی و ماجرا مناسب باشن چون تو این جشنواره ای که من دیدم خیلیا این مشکل و دارن که میان یه فیلم خوب هنری تولید کنن ایده خوبیم دارن ولی حتی بلد نیستن اون داستانو خوب تعریف کنن مثل به آهستگی یا از دور دست(رامین محسنی) یا تا حدودی خانه روشن(که برای من یادآور ما همه خوبیم پارسال بود) به فردا امیدوارم که اگه زنده باشم میتونم شبانه رو ببینمواقعا من موجود... هستم در حالیکه ساعت 11:20 دقیقه شب اومدم خونه و نزدیک 12 ساعت خونه نبودم و دارم تلف میشم کلی مطلب نوشتم!! 3:49 AM 1/25/2006

دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴

روز دوم

ساعت 1 بعد از ظهر سینما فرهنگ فیلم افساید و دیدم تا الان که محبوب ترین فیلممه ماجرای دخترایی که با لباس پسرونه
میخوان برن بازی ایران بحرین و ببینن تو تمام لحظات یاد خودم و دوستم تو بازیهای جام جهانی 98 فرانسه و بعد از اون می
افتادم که چقد فوتبال بازی میکردیم آرزو داشتیم بریم استادیوم به چه راههایی فک میکردیم آرزو داشتیم یه بازی استقلالو تو
استادیوم ببینیم این فیلم از لحاظ فنی و تکنیکی هم کار بسیار خوبیه اولا همه نابازیگرن ولی اصلا انگار نه انگار دوربین
اونجاس انگار ما اونجاییم داریم خودمون نگاه میکنیم از زمان کمال استفاده رو کرده و تو این چند تا فیلمی که دیدم تنها فیلمیه که
تا آخر جذبتون میکنه خلاصه که حرف دل همه دخترایی که به فوتبال و استادیوم علاقه دارن تازه قابل توجه بچه هایی که
اونروز با روسری سفید رفتن استادیوم(پرستو اینا) تو فیلم دو جا راجع بهتون حرف میزنن موقعی که فیلم و میدیم همش با اینکه
میخندیدم ولی یه بغضی داشتم که چرا به زنا اجازه نمیدن برن استادیوم بعد فیلمم خود دخترا تو سینما بودن کلی بهشون خسته
نباشید گفتم و ایرج رامین فر و غوغا خانومم بودن و جعفر پناهیم بود گفتم که حرف دل ما رو زده و کلی ازش تشکر کردم ازشم
امضا گرفتم که چون با روان نویس امضا کرد و بیرون برف میومد جوهرش قاطی شد حالا اسکن میکنم میذارم اینجابعد هم با کلی ژانگولر بازی به یه دختری که تو صف جلو سینما فرهنگ برای باغ فردوس بود پول دادم برای منم بلیط بخره بعد
خودم رفتم آستارا بلیطمو فروختم و برگشتم باغ فردوس 5بعدازظهر فیلم خاصی نیست یعنی هیچی نیست نمیدونم به این فیلم نه
میشه گفت تجاری نه هنری حتی به ادعای خودشون خیلیم روانشناسانه نیست تنها چیزی که برای من داشت تصاویر برفی از
باغ فردوس جانم و کوچه های اطرافش بود یه چیزیم بگم من عاشق لوکیشنهای فیلمای شایقیم هنوز تصویر اون خونه رضا
کیانیان تو مادرم گیسو یادم نرفته اینجا هم خونه رضا کیانیان یه چیز خاص و جالبه یه زیر زمین که زیبا چیده شده بدون وسایل
گرون قیمت راستی یکی از دلایلی که این فیلم مشکل داره بازیگراشن لادن مستوفی یه جوریه یهنی از فن بیان خوبی برخوردار
نیست تازه اون ذکاوت و باهوشیی که تو فیلم میگن 15 سالگی وارد دانشگاهی در فرانسه شده اصلا تو چهره اش معلوم نیست
این جواد یحیوی و از کجا پیدا کردن معلوم نیست البته به نسبت بقیه بهتر بازی کرده بود آزیتا حاجیانم که با اون صدا و ادا
اطوار نه به یه عاشق قدیمی میخورد نه به یه زن پولدار نه اصلا اینکه مادر لادن مستوفی باشه در حالیکه تو نقشی تقریبا مشابه
تو شمعی در باد خیلی بهتر بازی کرده و بهش میاد مادر بهرام رادان باشه رضا کیانیانم کاملا مشخصه تلاش میکنه متفاوت باشه
تو این فیلم ولی خوب در نیومده گاهی اوقات فک میکنم عقل ما پاره سنگ داره انقد پول میدیم میریم این فیلما رو میبینیمخلاصه...روز سوم هم خانه روشن و ستاره ها جلد 1 رو دیدم و حسرت دیدن یک شب تو موزه سینما و رو کشیدم برمیگردم راجع بهشون مینویسم

شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴

روزاول جشنواره فیلم فجر

دیروز به سلامتی جشنواره افتتاح شد و ما اولین ساعت (13) رفتم سینما فرهنگ در حالیکه نمی دونستم قراره چه فیلمی نشون بدن و هر چی تو سایت ها گشتم خبری از برنامه نمایش نبود( راستی اینم بگم که بلیطا رو 5شنبه هفته قبل در حالیکه مقادیر زیادی برف اومده بود و من مجبور شدم برای اینکه سگ ها نخورنم! ساعت 7 از خونه بیام بیرون تا برم بلیطا رو پیش خرید کنم و تقریبا هیچ امیدی نداشتم بلیط گیرم بیاد با توجه به اتفاقای پارسال که داشتم زیر دست و پا له میشدم امسال یه اضطراب خنده دار داشتم هی وسط خیابون واسه خودم لبخند میزدم روان پریش شدم!)خلاصه که طبق معمولم دیرم شده بود و هی دعا کردم به موقع برسم خلاصه رسیدمو دیدم هنوز فیلم شروع نشده در حالیکه ساعت 1:10 بود حدودا ظاهرا هنوز فیلم نرسیده بود از دم در لیست فیلما رو به قیمت 200 تومن خریدمو یه دیدی به لیست فیلما زدم در کمال تعجب دیدم بعضی از فیلمایی که من به خاطر اونا این گروه ها رو انتخاب کرده بودم اصلا تو لیست نیست تازه لیست فیلما تو سینماهای مختلف با هم فرق داره مثلا من فیلم مانی حقیقی و ندارم در حالیکه تو بقیه سینماها هست و فیلم تقاطع که اصلا تو لیست نیست نمیدونم چرا خلاصه که رفتیم تو سالن در حالیکه حالمم خوب نبود فیلم شروع شد در کمال تعجب دیدم فیلم از دور دست ساخته رامین محسنی و گذاشتن مقادیری حالم گرفته شد ولی به این امید که میگفتم این فیلم فیلم خوبیه نشستمو نگاه کردم "فیلم ایده جالبی داشت اولین صحنه ها با ماجرای 2 تا دانشمند شروع میشه که کتابخونه شونو در زمان مغول ، مغولا آتش زدن و اینا که یکیشون جمشید هاشم پور بود داره کتابا رو نجات میده ولی مغوله(مهدی میامی) دنبالشون می کنه و یکیشونو می کشه و دنبال هاشم پور می کنه ... که ظاهرا اینا فیلم نامه ای که داره تو سر یه پسر فیلم نامه نویس میگذره که به شدت مشکل مالی داره ... این آدم در حالیکه برای جور کردن 1 میلیون پول پیش اتاق اجاره ایش تمام کتابخونه شو میفروشه سویچ میشه به آدم ثروتمند با همسری که طلاق داده و مادر قرقرو که همش دنبال یه نقاش پیر میگرده تا واسش یه تابلو بکشه بعد این آدم سویچ میشه به پسری که آرشیتکت ه و پدر معماری داره که بیماره و خودش درگیره یک پروژه.... این فیلم و وقتی میبینین مهمترین مشکش بد تموم شدنشه اون اتفاقی باید نمی فته تنها یه مسیله مهم داره اونم سویچ جمشید آریا بزن بهادر کله طاس به جمشید هاشم پور با صدای خوب که یه جورایی انگ فیلمای و نقشای هنری شده!!بعد هم سریع رفتم که برسم به سانس ساعت 3 سینما آستارا که خوب با ده دقیقه تاخیر رسیدم و اول فیلم چند میگیری گریه کنی شروع شده بود ساعت 5:30 هم تو همین سینما فیلم ستاره ها جلد 3 رو دیدم که بعدا میام راجع بهش مینویسم الان باید برم تدریس ولی حالگیری اساسی این جشنواره خلوتیشه من پارسال روز اول جشنواره با پلیسم درگیر شدم یه شور و هیجان دیگه ای بود با اینکه برف شدیدی میومد و فیلما هم چیز خاصی نبودن من جشنواره باحال میخواممممم ....

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

 Posted by Picasa
درخت عزيزم در برف و مه در ضمن2. اگه حالتون از هرچي برفه بهم خورد به عکس بعدي توجه کنين! Posted by Picasa
وسط خيابون صحرا تو الهيه فک کنم روز عيد قربون بود که بعدشم تو يه پيچ بدجور گير کرديم يه آقاي فردين نجاتمون داد در ضمن هر وقت گهي ميخورين صاف نياين بشينين بغل مامانتون بگه اين چه بوييه ميدي؟؟! Posted by Picasa
امروز خيابون شريعتي وقتي از نون خريدن برميگشتم! اون افرادي که وسط خيابونن ليلي رشيدي و گروه فيلمبرداري شونن که تو کوچه ما فيلم برداري ميکنن اون موقع هم داشتن ميرفتن آبگوشت مراد قهوه چي رو بخورن.هوق Posted by Picasa
نماي جنوبي همون رودخونه Posted by Picasa
رودخونه دم خونمون از رو پل غروب 25 دي 1384 Posted by Picasa
 Posted by Picasa

snow

برف خیلی چیزه خوبیه به شرطی که لباس گرم تنت باشه! عکسامو امروز رفتم با مشقت ریختم رو کامپیوتر دلم میخواد بذارم تو وبلاگ جانم:D

چهارشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۴

sms

اين چه معنی ميده که من هميشه تو مسابقهsms نود شرکت ميکنم هميشه هم جواب درست ميدم ولی انتخاب نميشم من به اون ۱۵۰۰۰۰ تومن جايزش احتياج داشتم ميخوام برم بليط جشنواره بگيرم خدا جون٬ جون هرکی دوست داری....

جمعه، دی ۱۶، ۱۳۸۴

8pa

بعضيا گفتن نرين اين فيلمو، ولي خوب چيکار کنم پوسيدم تو اين خونه،
اين همسايه بغليمونم انقد سر و صدا ميکنه اينا از سال 80 تا حالا دارن خونه ميسازن فک نکنين برجا، نه يه خونه فکسني 2 طبقه ، يا سنگ ميبرن يا ساب ميزنن ديگه کاخ فرعونم انقد سنگ نداشت...
خلاصه خبر مرگمون از خونه زديم بيرونو سينما فرهنگ و فيلم هشت پا،
من موندم چرا انقد فيلم سازاي ما پسرفت ميکنن بعدم اين همه هنرپيشه که معمولا سالاي قبل از بهترينا بودن...
اين فروتنو که خيلي وقته بايد دورش و خط کشيد، آقا اين غير از رگ قلمبه کردن هيچيييي بلد نيست
بقيه هم که...
حالا جالبه که مثلا فيلم قرار بوده طنز باشه!!
البته بنده چون اصولا از سالن سينما خوشم مياد بعدم به گفته مانا نيستاني سينما رفتن وظيفه ملّيه!! کلن مشکلي نداشتم يعني فيلماي بدتر از اينم تو جشنواره پارسال ديدم که واقعا تمشک و زرشک براشون کمه خرچسونه قرمز بايد بهشون داد
:))
(آقا اينا انقد از اين سيگار خوبا تو فيلم حروم کردن واقعا که:((

خدايا از اون خزانه بي منتت بليطاي جشنواره امسالم برام بفرست مثه پارسال نريم تو صف لِه که چه عرض کنم خرد و خاکشير شيم

واقعا اين اسم وبلاگم شايسته منه، آخرين قدمااا...

راستي چقد هوا خوبه نه؟ الان تو کو*شون عروسيه که شارون مرده يا داره ميميره ولي اصلا اصلا به فکر مردم خودمون نيستن

من واقعا و رسما به اون پيشگويي که حوادث سال 2005 و پيشگويي کرده بود ايمان آوردم، آخه امسال هرچي ميشد من و مامانم ميگفتيم اَ اَ اين يکي پيش بينيشم درست در اومد ، از 2005 فقط ترور جرج بوش هنوز اتفاق نيوفتاده من که فک کنم يارو طبق تقويم قمري پيشگويي کرده!!!

سه‌شنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۴

شبا کمتر بخور!

تعبیر این خواب چیه؟خواب دیدم خاتمی با پالتو و بدون عمامه وارد یه جایی شد اومد جلو باهام دست داد!! و گفت چرا ناراحتی منم گفتم پسر عموم فوت کرده(حالا نکته اصلی همون دست دادن با خاتمی بود حالا تو خواب همش فک میکردم ببین اینا چه شیک شدن عمامه که نمی زارن با خانوما دستم میدن(