شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۵

نامه منتشر شده همه رو ياد خاطرات تلخي انداخت حتي اونايي که هيچ آسيبي از اين جنگ نبردن مطمئنا انقد فشار روحي بهشون اومده که از خوندن اين نامه متاثر بشن
البته يادمه تو برنامه صندلي داغ وقتي محسن رضايي رو آورده بودن خيلي راحت بيشتر محتويات اين نامه رو گفت خيلي برنامه جالبي بود يکي از معدود برنامه هاي صريح اين اواخر
يه چيزي اواخر نامه نوشته شده که وضعيت اقتصادي زير صفره ، يادمه اونوقتا هيچي نبود خيلي چيزا صفي و کوپني بود حتي پوشک بچه ولي نميدونم چرا حس ميکنم اونوقتا انگار راحت تر زندگي ميکرديم هر پنج شنبه خونه يکي از فاميل سفره هاي بزرگ پهن ميشد خوراکيا کم بود ولي خيلي خوشمزه تر از حالا بود ميوه خيلييي ارزونتر از حالا و توان خريدش بيشتر بود کلا مايحتاج زندگي خيلي راحت تر در دسترس مردم بود ولي حالا که نه جنگي هست ونفت ليتري 60 دلاره چرا انقد زندگي سخت شده و فشار مياره چرا خيلي آدما رو ميبيني که ظاهر آبرومنديم دارن ولي خريد ميوه هفتگيم براشون مساله اس چرا انقد خانواده هاي بازنشسته و مستمري بگير مثه بدبخت بيچاره ها زندگي ميکنن

:همه اينا رو گفتن اينم بگم واقعا سوء استفاده اين رسانه ها از هرچيزي خيلي حال بهم زن شده تيتر بي بي سي نوشته
اشاره به سلاح اتمي در نامه آيت الله خميني
حالا لابد ميخوان يه مدت سر اين بامبول درارن
هيچ کس به فکر اون جووناي شيميايي شده که دارن جون ميدن هر روز نيست....

شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۵

اين خبر قلبمو حسابي بدرد آورد ميدونستم مثه رامين قرار نيست بهش حال بدن ما هميشه خوديا رو بيشتر اذيت ميکنيم
.....مهندس موسوي

مهر ماه

دوباره پاييز اومده نميدونم چرا ولي منو اضطراب گرفته!! با اينکه از مهر خوشم مياد چون توش به دنيا اومدم ولي امسال يه جوريم

نميدونم چرا بعضيا با حسرت از دوران مدرسه شون ياد ميکنن هي حرف معلم کلاس اول و دوم ميزنن شايدم خوشبحالشون! من که
همش ياد صبح هاي تاريک و سرد ميافتم و ياد رفتاراي بد مسئولاي مدرسه....

فردا ميرم دانشگاه نميدونم چي پيش مياد فعلا که بر جريان آب سوارم...

يادمه اولين بار که به اسم صدام کرد و گوشه دفترم نوشتم ، ديروز هم اولين بار{ } جان، صدام کرد:)
من رمانتيک نيستم ولي برام سير رفاقت آدما جالبه
...
پيش به سوي مهر راستي امسال ماه رمضون زود نيومد؟!

چهارشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۵

امروز همش تو آره يا نه ، رفتن يا نرفتن و کلا دودلي گذشت
انقد از اين ساختمون به اون ساختمون رفتم ..
کلا زندگي و ذهن خيلي قاطيي دارم
ولي ديدن فيلم رضا دقتي خيلي حال و هوامو عوض کرد ديدن آدمهاي باحال انرژي مضاعف بهم بداد

امروز همش به وبلاگم فکر ميکردمو باهاش درددل ميکردم ولي نميدونم چرا الان چيزي تو ذهنم نيست...

جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۵

Oriana Fallaci

ای بابا آخه چرا
از وقتی یک مرد دوباره دراومده خیلی دلم میخواست برم بخرمش ولی لامسب 6000 تومن بود تازه همش فک
میکردم نباید زیاد ترجمه خوبی داشته باشه که ظاهرا هم همین طوره ولی طراحیش خوشگله
میدونین همیشه میگم همه نوشته های یک نویسنده خوب نیست ولی اوریانا فالاچی تنها کسی بود که
تمام کتابایی که ازش خوندمو خیلی دوست دارم زندگی جنگ و دیگر هیچ و خیلی دوست دارم همین طور
به کودکی که هرگز زاده نشد
خوب خدا بیامرزش

پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

جشن خانه سينما

من از اون آدمهايي هستم که يه ماه تو خونه ميشينن نه جايي دارن برن نه حالشو بعد يه دفعه در عرض يک روز 10 تا کار و بايد انجام بدن و 10 جا بايد برن 2 شنبه و 3شنبه هم همين طوري بود نشون دادن فيلم بهترين جا بود براي آشنا کردن بيشتر ديگران با کارامون،کل روز 2شنبه تا ساعت 5 صبح فرداش و بعد دوباره از ساعت 8:30 تا 12 صرف جمع کردن عکس و اطلاعات شد هر چند چيز خيلي جالبي در نيومده ولي در حد آماتوري لااقل اطلاعات خوبي به مخاطب ميده
بعد از نمايش فيلم حرفهاي جالبي بين فيلم نامه نويس و بچه هاي اونجا رد و بدل شد خيلي خوب بود
بعد هم تصميم گرفتيم بريم جشن خانه سينما!!رفتيم اونجا وايساديم تا بلکه يه بليطي چيزي گيرمون بياد ديگه نزديکاي مراسم بود که مامان دوست جان از راه رسيد و يکي از کارتهايي که داشت و داد به من...

خلاصه که مراسم چندان جالبي نبود مثلا نسبت به دنياي تصوير بيشتر جشن طرفداران سينما بود چون غير از 2 رديف جلو تقريبا چهره آشنايي نمي ديدي اول مراسم يه دفعه سالن تاريک شد و نور پروژکتورو انداختن رو رديف ما نگو بغل دستيه من جايزه بهترين فيلم کوتاه و گرفته اسم فيلمش تلالو بود بعد هم گفت احتمالا چند وقت ديگه فيلمشو شايد تو خانه هنرمندان نشون بده
صدر عامليم حسابي از دست مجلس شاکي بود.. يکي از بيخود ترين کاراشون آوردن آدماي بي ربط براي جايزه دادن بود مضخرف ترينشم احمدرضا درويش بود که بچه هاي شهيد کلاه دوز و آورده بود انقد تعريف ميکرد و وقت و ميگرفت که تابلو بود بخصوص دخترش حسابي معذب شده يه جورايي زياد خوشش نيومده بود انگار
آخه يه وقتايي تعريف زيادي بدتر گند ميزنه
همين چيزا باعث شد کلي ريتم برنامه کند شه بعد فک کنين رييس جمهور مير قنبرم البته با نمک بود يه 20 دقيقه اي حرف زد اينا ديگه وسطش قاطي کرده بودن ميگفتن وقت نداريم تو رو خدا بسه! بعد فک کنين مثلا حياتي اخبارگو هست با رويا تيموريان نميدونم خانم ابتکار با مريلا زارعي مضخرف ترينش اين بود: مهتاب کرامتي با اولين دانشمند هسته اي ايران!!! فک کن! خدا يا
ولي خوب چند تا هنرمند ديگه مثه آيدين آغداشلو اينا خوب بودن
بديشم اين بود خيلي از کسايي که انتخاب شده بودن نيومده بودن تقريبا غير از کسايي که جايزه ميدادن و ميگرفتن کمتر هنرپيشه درست حسابي ديگه اي هم اومده بود يه چند تا هستن که پاي ثابت اينجور مراسما هستن:)
بعد ديگه آهان من اصلا دقت نکرده بودم قراره از مجله فيلم تقدير شه فک کنين من يکي از کارتهاي مهمان هوشنگ گلمکانيو گرفته بودم بعد تو خود مراسم ازش تقدير شد ..
آهان راستي چيزاييم که ميدادن بخوري خيلي بيخود بود معلوم نبود مارکش چي بود
خلاصه که اين ماجراهاي دو روز من بود

جمعه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۵

فقط همین

5شنبه شب شب پر التهابی بود شایدم من اینطوری فکر میکردم
ساعت 2:45 دیدم اصلا خوابم نمیبره اومدم و شروع کردم تو سایتهای دانشگاه آزاد گشتن نزدیک ساعت 4 صبح صدای زنگ اس ام اس اومد:
قبول قطعی در رشته شهر اول!
کلی خوشحالی، خواهر کوچیکمم دانشگاه قبول شده برای خودم کلی برنامه ریزی کرده بودمساعت 11 رفتم روزنامه خریدم اونجا بود که تقریبا دیدم خوشحالیم بیخود بوده
شهریه یک ترم نزدیک به 700 هزار تومن فک کن!
پولشم اگه داشتم نمی رفتم
دلم برای خودم و برای همه اونایی که این پول مانع رسیدن به موفقیتشون بوده سوخت...

جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۵

دوباره سقوط

دوباره سقوط ، دوباره بی تفاوتی ، دوباره دو سه روز سروصدا بعد فراموشی...
تو جاده ها امنیت نداری تو هوا هم امنیت نداری، بشینی تو خونه ات تا یه زلزله بیاد تا تو هم بمیری اگه قبلش تو اوتوبوسی
هواپیمایی نباشی که در اثر تصادف مردم زنده توش میسوزن...
متاسفم خیلی زیاد
دیشب وقتی میخواستم برگردم آژانس نبود هرچیم منتظر 133 شدم نیومد نتیجه این شد که آژانسیه گفت شما 2 تا خانوم هم مسیر شین
تو آژانس که نشسته بودیم زنگ زد یه جا گفت امشب کجا باید بیایم!!!! بعد که سوار ماشین شدیم داشتم فکر میکردم من که همیشه با این لفظ دخترای خیابونی مخالف بودم و میگفتم مردای خیابونی خیلی خیلی بیشترن حالا بغل کی نشستم قبل از اینکه سوار شیم راجع به اینکه انقدر ماشینای عبوری وایمیسن جلوی پای آدم و خطرناکنو اینا حرف میزدیم و میگفت که چقدر این مردا بدن بخصوص این پیرا خیلی آدمو تو خیابون اذیت میکنن...
و من همش تو فکرش بودم بخصوص که ساعت 1 نصف شب داشت جایی میرفت که بلد نبود و مثه اینکه تاحالا پاسداران نیومده بود چون دوبار کل خیابونو رفتیم بالا و اومدیم پایین ... توی صورتش نگاه کردم خوب نبود زیاد، آرایش بی ریختیم داشت ولی به این فکر کردم که اون الان کجا میره و من کجا من الان میرم خونمونو مامانم منتظرمه دلم خیلی براش سوخت امیدوارم اینا زاییده ذهن مریض من باشه هرچند که زیاد مطمئن نیستم

جشن دنيای تصوير

ديروز يعني ديشب رفتم جشن دنياي تصوير خيلي دوست داشتم برم ولي وقتي از مجله زنگ زدن و گفتن بليطش 10 تومنه
گفتم نه ديگه انقد ارزش نداره حالا اگه يه کنسرتي بود يه چيزي! بعد يادم اومد که يکي از دوستام تو تالار وزارت کشور آشنا داره
خلاصه اش این شد که دیروز بهدازظهر خبر داد بلیطش جور شده منم کلی ذوقیدم! آخه هیچی به اندازه بلیط مجانی به آدم حال
نمیده بعد هم که رسیدم اونجا مشالا شلوغ، ملت هم که ندید بدید داشتم زیر دست و پا له میشدم انقد عکس و امضا
میگرفتن اونم حالا نه با چهار تا هنر پیشه درست و حسابی... دم درم یه کوپن(مثلا) کلاب ساندویچ های هوکامه میدادن بعد از
یه مدت معطلی رفتیم تو و این تالار بزرگ کشورم همچین که میگن نبود واقعا مملکت به این گندگی سالن خوبش این باید باشه
خلاصه که ما ردیف اي بودیموجلومونم هنر پیشه ها، موقع نشستن ماه چهره خلیلی با یکی دیگه اومدن جلوی ما بعد خانومه مسئول سالن اومد یه چیزی به هشون گفت اونا مجبور شدن بلند شن پسره اومد بغل من نشست ماه چهره هم رفت جلو برنامه هم با اجرای کسل کننده امیر حسین مدرس بیچاره شروع شد ! بعد لیلا اوتادی اومد یکسری چیزای بیخودی خوند
ملغمه ای از نثر باستان و نثر طنز نسیم شمال ! بعد یه ساعت تازه برنامه شروع شد این پسره بغل منم کلی تیکه میپروند و
سر وصدا میکرد ما میخندیدیم خلاصه مراسم جایزه دادن شروع شد و جایزه های خوبیم میدادن موبایل و ... ! دخترا هم که مشالا یکی از یکی زیباتر به دوستم گفتم ما انگار اومدیم کوه بخصوص که من قبلش در شیرجه ای که روی
چمنای خانه هنرمندان زده بودم حسابی گلی شده بودم بعد کلی لباسا و شلموارمو تمیز کرده بودم تا گلا برن...
بین این مراسم کل کلای شریفی نیا و معلم جالب بود با اداهایی که عزت انتظامیو مهرجویی در آوردن ملت کلی خندیدن البته یه جایی
مهرجویی گفت عزت اینا رو گفت که عقده هاش خالی شه بقیه یه ذره ناراحت شدن(البته شوخی میکرد) و این شد که
پرستویی که رفت اون بالا گفت حرفای استاد کاملا درسته و من حاضرم جونمو برای ایشون بدم ! خوب دیگه اینکه کلی
هنرپیشه بود البته آس ها خیلی نبودن! یه جاش همین آشنای دوستم وقتی دید ملت دارن پرستویی بیچاره رو میکشن یه
دفعه داد زد گلزار!! ملت یه دفعه همه پریدن اون ور و پرستویی تونست یه نفسی بکشه انقد بد بخت و ماچ کردن له شد یه چیز
خیلی جالبم پشت صحنه علی سنتوری بود که نشون داد و آهنگای محسن چاووشی و حرکات باحال مهرجویی پشت صحنه
خیلی دلم میخواد این آهنگاشو داشته باشم خیلی با آلبوم قبلی فرق داره این پسره هم میگفت گلشیفته تو فیلم خیلی خوب
بوده چند تا سوتیم اون وسط دادن ملت مثلا فرهاد آییش عینکشو نیاورده بود ولی نمیدونم چرا انقد سوادش نم کشیده بود امیر یل
ارجمند و خوند امیریل ارجمند مردمم حسابی خندیدن کلا من دقت کردم این هنرپیشه ها خیلیاشون افراد اطرافشونم درست
نمیشناسن... الان هرکدوم از هنرپیشه های دیشب که یادم میاد یاد حرفای پسر بغلیم میوفتم خنده ام میگیره! مثلا پوریا پور سرخ اومده یا حامد بهداد لاله و ستاره اسکندریم بودن ستاره خیلی خوب بود مهتاب کرامتیم بهش تبریک گفتن که سفیر یونیسف شده خانم سحر ذکریا هم رفت جایزه بده دیگه برنزه ه ه این پسره حالا هوار میکشید بابا جنیفر لوپز:) حسام نواب صفویم که دیگه الویس ! عکسم
گرفتم ولی هیچ کدومش خوب نشده یعنی چون حوصله نداشتم برم اون جلو عکس بندازم همش تیره و تاره..
وبلاگا رو دیدین موضوع میذارن واسه وبلاگشون نمیدونم اجتماعی ، ورزشی .. من اسم یه سری پستامو باید بزارم
جواد بازی:) .اینم جزو اوناس

اين عکسا خوبه ببينين، اين سيروس گرجستانيو ميبينين!!! فک کنم مست کرده بود تلو تلو ميخورد و آي چرت و پرت ميگفت:)