شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۶

ستاره خود تخریب

یعنی یه چیزی این خبرگزاری فارس نوشته بود من و سکته داد قبضه روح شدم
ال دیگوی ما مگه میتونه بره
اگه یه وقت زبونم لال چشمم کور اتفاقی میوفتاد، 7 شبانه روز عزای عمومی اعلام میکردم:(

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶

اردیبهشت

هوای به معنای واقعی اردیبهشتی است با بارون امروز صبح هم خیلی قشنگ شده
هفته پیش دیدم که تو باغ جنب و جوش و تابلوی باغ هنر ایرانی و زدن خیلی خوشحالم که این معدود باغهای شمرون میتونن نجات پیدا کنن از دست برج سازا، برای خونواده های فرشچیان و حسابی ام خوب میشه چون اگه میخواستن برج بسازن نابود میشد خونه های اونا
باغ موزه موسیقی هم مثه اینکه میخواد افتتاح شه اونو که اگه ببینین دلتون میسوزه چون خیلی ساله که تابلوی موزه رو زده بودن بالاش یه برج ساختن که مخ هر کی تو این محله سوت میکشه تو کوچه ای که به زور ماشین ازش رد میشه بدون ذره ای عقب نشینی برجی ساختن که وحشتناکه تمام کوچه های اونوره رودخونه رم مشرف کرده از این اتفاقا تو این کوچه ها زیاده
و خنده دار اسم کوچه هاس که باقی مونده چناران بدون حتی یه درخت چه برسه به چنار!!

داشتم مثلا از هوا میگفتما به کجا رسیدم...

پارسالم نوشته بودم این شعر سارا رو بازم بخونینش:

مادر ‌بزرگ

اردیبهشت ماه

در خیابان پهلو ی

دوره‌ی کشف حجاب

عاشق شد....



تولد اردیبهشتیای وبلاگستان لیلی و خسرو و پدرامم مبارک:)
p.s:و البته امید که من یادم رفته بود تولدش اردیبهشته!!

پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶

1.دیشب برنامه شب شیشه ای بهروز صفاریان و آورده بود وقتی خواهرم زنگ زد گفت بیا بهروز و آوردن انقد زود دویدم و اومدم که فکر کنم موقع پایین پریدن از پله ها پام پیچ خورد! بهروز واقعا حرفهای جالبی زد اینکه اگه اینا موسیقی و میخوان چرا اینطوری برخورد میکنن و ساز و نشون نمیدن اگرم نمی خوان که هیچی، این رشیدپور....هم که واقعا همش درحال ماله کشیه، بعد چون سری قبلی همه ازش تعریف کردن یه مقدار زیادی فکر کنم هوا ورش داشته و مهمتر از همه اصلا کیفیت سئوالاش خوب نیست غیر یکی دوتا برنامه بقیه اش اصلا خوب نبود حالا فکر کنین دیشب از پشت صحنه گفتن 7 دقیقه وقت داریم بعد شاید 2 - 3 دقیقه نگذشته بود که گفتن فقط 1 دقیقه وقت داریم که اونم رشیدپور با دوبار تکرار کردن حرفاش تمومش کرد بهروزم یه چیزی گفت که یعنی من کیف کردم:))
گفت ساعت 10 شده؟
خیلی باحال بود حالا امشب که امین تارخ و آورده بودن تا 10 و 10 دقیقه برنامه داشتن!!

2.چهارشنبه بعدازظهر 2 جا میخواستم برم یکیش مراسم بزرگداشت رضا کیانیان و اون یکی یه جای دیگه بود نمیدونم چرا انگار پاهای منو چسب زده بودن حوصله رفتن و هر کاری کردم پیدا نکردم حیف شد دلم میخواست هر دو شو برم...
هنوزم استادیومی که با هم رفتیم یادم نمیره اینکه تو رو چقدر اذیتت کردن
الان گیج موندم چرا ؟ چرا یه فعال زن باید این همه هزینه بده؟ دلم می خواست ببینمت...

چهارشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۶

خوب برق وبلاگستان رفته و تقریبا سوت و کوره
ولی خدا پدر google reader رو بیامرزه
یه وقتا فکر میکنم اون قبلنا که بلاگ رولینگ نبود ما چطوری با اون سرعت اینترنت(که البته با الان فرق آنچنانی نداشت) تمام وبلاگا رو چک میکردیم ببینیم کی آپدیت کرده!
cproxy هم مرده معلوم چشه!

دوشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۶

از احوالات ما خواسته باشید همش یعنی بیشترش روزمرگیه رفتن دانشگاه ، برگشتن و البته یکشنبه ای، بنا به این قانون که من 364 روز بیکارم بعد یه دفعه در یک روز همه کارامو انجام میدم چند جا رفتم که یکیش دیدن دوستای دبیرستانم بود البته بماند که من فکر میکردم رستوران نادر پایینتر از نفته و یه عالمه راه پیاده رفتم که یه دفعه دیدم رسیدم ولیعصر و خبری از نادر نیست!!! آخه بابا نادر هم شد رستوران اصلا حال نمیده
وخلاصه دیدن چند تا دوست دیگه...
چند روز پیش دیدم چقد زود دوباره داره اردیبهشت میاد و من هنوز کتابایی که پارسال خریدم و هنوز یکی دوتاشو نخوندم از امروز دوباره کتابا رو آوردم شروع کردم به خوندن کتابا
هرچند کیوان بعضیاشو گفته بود جالب نبود ولی خوب بالاشون پول دادم:)
فیلم بعدی کریستوفر نولان هم پرستیژ بود که دیدم که جالب بود مثه شعبده بازی ، پر از غافلگیریه ولی فکر کنم همچنان از ممنتو بیشتر خوشم اومده ولی آخر همه فیلما قیافه و صورت اریک بانا تو مونیخ میاد تو نظرم و البته تصویر آخرین صحنه match point صورت جاناتان ریس میرز که با اینکه میدونه چه کارایی کرده از شانس خوبش خوشحاله یه حال بینابین...
و البته فیلم pride & prejudice که خیلی حال نکردم خندیدیم فقط! البته از اینکه فیلم صحنه نداشت خوشم اومد چون بعضی این فیلمای ملودرام دیگه حال بهم زن میشه
خوب فعلا ملالی نیست جز پول!!!

چهارشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۶

فیلم memento رو دیدم خیلی جالب بود
فکر کنین فیلم 5 دقیقه 5 دقیقه تقسیم شده باشه بعد هر 5 دقیقه رو از انتها تعریف میکنه تدوینش فوق العاده بود و بهضی دیالوگهاش
آخر فیلم همین طوری دهنت باز میمونه که یعنی چی
فیلم بعدی کریستوفر نولان رو هم امشب میبینم
حس سئوال و جواب شدن وحشتناکه
وقتی میبرنت حراست دانشگاه تا اون مرتیکه هیز هزار تا سئوال و جوابت کنه و سرت داد بزنه و تهدیدت کنه وحشتناکه
هرچند که تو هم متقابلا داد میزنی و کم نمیاری بعد هم میای بیرون میخندی ولی خودت بهتر میدونی که این معده درد دو سه روزاخیرت در اثر چیه
مطمئنا بازجویی های وحشتناک و سئوال و جوابای بیمورد شاید کم از شکنجه نباشه وقتی میبینم دوستا رو بی دلیل احضار میکنم خودمو یه لحظه میزارم جای اونا... واقعا کم میارم

شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۶

این ذهن لعنتی مقایسه گر


دیروز رفتم کلیسای جامع ربانی مرکز توی خیابون ایتالیا از دوستم ممنونم برای پیشنهادش واز اون یکی ممنونتر برای دی وی دی هایی که میخواست برام بیاره که باعث انگیزه بیشترم شد! چون راستش ترجیح میدادم بمونم خونه و فوتبال ببینم مراسم خیلی جالبی بود و من مدام داشتم مقایسه میکردم با اعمال دینی خودمون، و با مراسمی که مجید مفصل راجع به کلیسا رفتنش نوشته بود.

شلوغ بود و عده زیادی جا برای نشستن پیدا نکردن یه ردیف در سمت راست مخصوص آقایون بود و تمام طبقه بالا مال خانوما و بقیه قاطی نشسته بودن چند تا ژاپونی و چند تا سیاه پوستم بودن که یکیشون واقعا زیبا عبادت میکردچیزی که خیلی به نظرم اومد اعتقاد زیادشون بود توی اکثر دعاها بلند میشدن که چشماشونم پر اشک بود البته بگم مسلمونا هم زیاد بودن حتی خانومایی با چادر ،
نکته جالش این بود که اصلا صدای ارمنی حرف زدن نشنیدم در صورتیکه معمولا ارمنیا با هم ارمنی حرف میزنن لااقل دوستای من که اینطورن تمام شعرها و موعظه ها به زبان فارسی بود اول یه پدر جوان روحانی با کت شلوارو کراوات و با چهره ای دوست داشتنی میاد و چند تا دعا میگه بعد شعرها رو با 3 تا پروجکشن میندازن روی دیوار که همه بتونن بخونن ، دسته موزیک هم همراهی میکنه سر بعضی شعرا مردم بلند میشدن و در حالیکه دستاشونو به حالت دعا بالا گرفته بودن و اشک میریختن شعرا رو میخوندن بعد هم یه پدر دیگه می یاد که موعظه میکنه از روی آیات میخونه و تفسیر میکنه که تاحدودی کسل کننده اس( و به نظرم اگه قرار باشه هر هفته گوش کنی دیگه بدتره یه مقدار هم قدیمی به نظر میاد شاید چون من با اسلام مقایسه میکردم و تعداد منابع و اطلاعات و مقایسه میکردم) اونم چند تا از شعرا رو خوند چه صدای بم قشنگی هم داشت!!نکته جالب انتظامات ها بودن نه با اون تصوراتی که ما داریم 2 تا مردم شیک و پیک و 3 تیغه و بسیار مودب، یه عکس هم انداختم البته بازم میخواستم بندازم ولی گفتم شاید باعث ناراحتیشون بشه

دیروز تولد پیامبر بود ولی نه تو تلویزیون نه تو شهر خبری از شادی یا حتی همون 4 تا ریسه هم نبود داشتم فکر میکردم چرا فقط بلدین سفارت آتیش بزنین چرا بلند نیستین یه جشن درست و حسابی برای پیغمبرتون بگیرین رفتار ماست که تصویر دینمونو میسازه ، رفتارهای مودبانه افراد اونجا سکوت و آرامشش رو مقایسه کنین با بعضی از رفتارهای مسلمونا....

فردا 3 تا از دوستا باید برن دادگاه انقلاب قلبم با شماهاس شماها همیشه قوی هستین
مطمئن باشین

یکشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۶

just movie

انقد حال میکنم با این وبلاگایی که هی مینویسن نبودم سفر بودم بازم نیستم باید برم مسافرت یا اصلا به خاطر مسافرت وبلاگشون آپ نمی کنن من که اگه مثه قدیما بهمون انشاء چگونه عید خودتان را گذراندین بدن هیچی ندارم بگم یعنی غیر 4 تا فیلمی که دیدم هیچی به هیچی بیرونم نرفتم ببینم این خلوتی که میگفتن چه شکلی بود مشالا فامیلمون که نذر دارن کلا بطور تمام کمال حتما بیان خونه ما هفته دومم که گوش درد پدرمو درآورد چقد سخته برگشتن به زندگی عادی ...
فیلمایی که دیدم اینا بود:
bad educated , match point , amadeus , munich , davinci code , tempo , before sunset , sea inside , babel , departed , volver ...
دیگه یادم نمیاد چیا ،نمیتونم بگم فیلمای بدی بودن همشون قابل دیدن بودن مچ پوینت و دوست داشتم قصه اش شاید یه فیلم فارسی ساده بود ولی نکته های جالبی بهش اضافه کرده بود قشنگترینش اونجاس که اول فیلم میگه ترجیح میدم بجای آدم خوب بودن آدم خوش شانسی باشم آخر فیلم میفهمیم چقد حرفش درست دراومده بحث هاش با نامزدش راجع به شانس هم جالب بود قیافه خود کریس هم جالب بود عین فوتو مدلها بود بعد دیدم مدل ورساچه بوده!
بی فور سانست(!) هم خیلی خوب بود بازیهای به شدت واقعی رفتارهای اولیه شون بی نهایت آشنا بود و حرفهای خیلی جالبی میزدن
راجع به مونیخ هم که نوشته بودم من از اون تیکه هایی که اریک بانا میترسید و همش توهم اینو داشت که میخوان بکشنشم خیلی خوشم میومد نصفه شب وقتی فیلم تموم شد رفتم پایین یه چیزی بخورم همش پشت سرمو نگاه میکردم و فکر میکردم یکی تو آشپزخونه اس این برای من که اصلا نمی ترسم از این چیزا یعنی خیلی! فیلم روم اثر گذاشته بود نمی دونم بقیه هم اینطورین یا نه من وقتی مثلا 2 ساعت یه فیلم انگلیسی زبون میبینم بعدش همش میخوام انگلیسی حرف بزنم بخصوص چون زیاد حوصله حرف زدن تو خونه رو ندارم..