سه‌شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶

علی سنتوری


دلم می خواد گریه کنم چرا باید تنها فیلمی که تو جشنواره ندیدم و اینقد برای دیدنش زجر بکشم

مدتهاس دارم روز شماری میکنم دوباره به یه دلیل احمقانه ، هیچی به هیچی

کسی اینجا اهل طغیان و آشوب نیست؟ خودم هستم؟!

چند روزه می خوام برم این کنسرتها احتمالا همون روز آخرشو میرم حالا امیدوارم کنسرت خوبی باشه و من گروه خوبی و انتخاب کرده باشم( می خوام آنسامبل پیتر سلیمانی پور و برم)

سه‌شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۶

پگاه


دیروز صبح تلویزیون داشت من ترانه... رو نشون میداد همینطور که داشتم تو اینترنت می چرخیدم صداشو میشنیدم ، بعد یاد فیلم دختری با کفشهای کتانی و تداعی افتادم اینکه چقدر فیلم برای ما با همون شرایط سنی جالب بود اینکه چقدر تداعی مثل خیلی از ما بود که موقعی که تو شرایط سخت گیر میکردیم دلمون میخواست بزنیم بیرون و خلاص شیم...

دیشب بعد از ساعتها شب نشینی که فامیلامون خونه ما بودن و دیگه خواب از سرم پریده بود رفتم تو اینترنت و این خبر و دیدم فوق العاده ناراحت شدم این مملکت لعنتی ما که نمی دونم چرا همش اتفاقای بد اینجا میوفته و پوسیدگی طناب و هزار تا چیز دیگه

فقط امیدوارم اتفاق بدی براش نیوفته

اون تداعی خاطره های خیلی خوبی حداقل برای منه
عکس از این لینکه

جمعه، تیر ۲۲، ۱۳۸۶

جشن دنیای تصویر


خوب بعد از یک هفته عروسی و دردسرهاش! دیشب به لطف یه دوست مهربون تونستم برم جشن دنیای تصویر، این جور مراسم وقتی میری به نظرت میاد شاید خیلی چیز خاصی نبوده ولی اگر نری فکر میکنی یه اتفاق خیلی مهم رو از دست دادی منم حسابی این در و اون در زدم تا بلیطشو پیدا کنم البته به نظرم جشن پارسال خیلی بهتر بود هم از لحاظ نظم هم از لحاظ مهمونا و اتفاقای مراسم،

بدترین بخش مراسم صرف شام در ساعت حدود 1 نصف شب بود که بطور وحشیانه ای ملت حمله کرده بوده بودن و چیزی از غذا نموند که ما بخوریم تو قسمت VIP هم وضع بهتر نبود

شرح مراسم و اینجا بخونین و عکساشو هم اینجا و اینجا ببینین

امروز بعد از مدتها این فیلترشکن کار کرد و این وبلاگ یه ریختی پیدا کرد!

این شعر و عاشقش شدم:

دلم مرد می‌خواهد

نابینا خط بریل بداند

فصل به فصل تنم را بخواند

بازی‌های ادبی‌ام را کشف کند

...

شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۶

این فیل و هر چی قلقلکش می دم خنده اش نمی گیره:|

چیزی برای نوشت نیست وقتی حتی نمی تونی وارد صفحه بلاگر بشی خوبه حالا این سیستم ای میلی هست
وقتی آنتی فیلتر از کار میوفته تازه روی دیگه این اینترنت وطنی و رو میبینی و اینو اضافه میکنی به همون هزاران اتفاقی که هر روز میوفته و اگه واقعا بخوای راحت زندگی کنی باید بقول نیما اندکی الدنگ و بی عار باشی..
این فیلترینگ حتی نذاشت مصاحبه با رادیو زمانه ام و گوش بدم
فکر کنم این اولین باریه که تو این وبلاگ خودم شدم!(یعنی خود واقعی مو لو دادم)
 
سه شنبه قبل و این سه شنبه عروسی داشتیم و داریم و ماشالا که چقدر لباس گرونه رقمهای 200 و 300 هزار تومن خیلی راحت روی لباسا بیخودی گذاشته شده واقعا عروسی رفتن ، بخصوص عروسی نزدیکها حسابی دردسره البته که من کلا بیخیالی طی میکنم ولی خوب خیلی راحت میشه تو صورت آدمهایی که میان عروسی ببینی که خیلی هم راضی نیستن وقتی بخصوص میگن حالا یه ذره میوه و غذا خوردیم فردا چقدر باید عرق کنیم!
مشکل پوله دیگه؟ نه؟
 
امروز کانال 4 دو تا برنامه جالب نشون داد یکیش برنامه یک فیلم یک تجربه که هر دفعه به مرور یه فیلم میپردازه و این دفعه فیلم سرب بود که کیمیایی ساخته معلوم بود به نیسبت قسمتهای قبلی زحمتهای بیشتری برای این برنامه کشیده بودن و با خیلی از عوامل حرف زدن نکته های جالبش اینا بود:
جایی که جلال معیریان از لحظه کچل کردن فریماه فرجامی جلوی دوربین و  واکنشهای عصبی صورتش تعریف می کرد با اینکه خودش گفته بوده که میخواد کجل بشه
و ماجرای جابجایی فرامرز صدیقی با هادی اسلامی و لجبازیای کیمیایی!
و قشنگترین جاش برای من قسمتهایی بود که راجع به موسیقی فیلم ناصر چشم آذر و پولاد حرف زدن، موسیقی فیلم و مادر پولاد مرحوم گیتی پاشایی ساخته بوده و یه جاش از پولاد خواستن با پیانو این آهنگ و بزنه اول شروع کرد به زدن ولی بعد گفت نه نمیشه نمیتونم باید بیشتر تمرین کنم... 
و برنامه بعدی سریال ظاهرا 4 قسمتی جین ایر محصول بی بی سی بود که به نظرم برخلاف ورژن های قبلیش این یکی جالتر در اومده( یا من خوشم اومده) یه جورایی به نظرم تاتری اومد!(نمیدونم چرا) سریال ماله 2006 و تو سایت بی بی سی اطلاعات جالبی راجع بهش هست دیالوگ های بامزه ای این قسمت داشت که دیدم تو imdb هم همین دیالوگ و نوشته
Edward Fairfax Rochester: Give me back nine. Jane, I have need of it!
(باید فیلم و ببینین تا نکته این تیکه دستتون بیاد! شنبه هم فکر کنم تکرار میشه)