دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۷

اشتراک مجله فیلم

لطفا و تحت هیچ شرایطی مشترک مجله فیلم نشین
تو این 3 ماهی که خدا زد پس سرم و مشترک شدم چنان  اعصابی از من خورد شده که نگو اولا که میزارن اواسط ماه تازه اگه خیلی خوش شانس باشین  براتون میارنش و گرنه که مثه من اواخر ماه براتون میارن
 در صورتیکه از روز اول هر ماه تو روزنامه فروشیها هست و شما با هر بار دیدنش دلتون ضعف میره که برین بخرینش...
 حالا تازه اگه بیارن پستچی محترم که اصولا متوجه نیست داره یه کالای فرهنگی رو جابجا میکنه همچین مجله رو لای فنس ها و میله های در میزاره و میره که دفعه پیش مجله کاملا خورد و له شده بود اونم برای من که اصلا نمی زارم کسی دست به مجله هام بزنه و مجله های 10 - 20 سال پیشم نو نو هنوز هستن( البته اگه مادربزرگم بلایی سرشون نیاره!) بعد من اگه در طول یکسال هیچ کدوم از مجله های فیلم و نخرم ، شماره فصل بهارشو حتما می خرم و قبل از عید همشو می خونم و کلی خاطره دارم با این بهاریه ها ، حالا فکر کنین الان اولین سالیه که 12 روز از عید رفته و من مجله فیلم مخصوص بهار رو نخوندم:((
ماه اول جند بار زنگ زدم مجله ، ولی بعد از کلی صغری کبری گفت مشکل از پسته ...
تو عید چند بار خودم رفتم پست که برم تحویلش بگیرم ولی گفتن هنوز حتی کیسه های مرسولات و باز نکردیم ، پستچی ها هم شنبه  هفدهم میان!!
جایی نمیشه از پست شکایت کرد؟
اینجا مگه سویسه؟ چه توقعهایی منم دارما

جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۷

Domenico marra

امروز 28 مارچ ، تولد یکی از اولین دوستای اینترنتیه منه .
خیلی خوب یادمه 20 شهریور سال 80 بود من مهمترین هدفم از کامپیوتر خریدن رفتن تو اینترنت بود همین که کامپیوتر و آوردن سریع یه کانکشن ساختم و رفتم تو اینترنت ، تو این مدت ،توی مجله ها و روزنامه ها آدرس هر چی سایت بود می نوشتم که موقعی که کامپیوتر دار شدم برم ببینمشون! اون موقعم مثه الان خیلی فوتبال ایتالیا رو دوست داشتم برای همین رفتم یه سرچی کردم ببینم راجع به فوتبال ایتالیا به چه سایتی میرسم که به سایت http://sportal.it رسیدم کاملا ایتالیایی بود و من فقط عکسهای کمی و که داشت نگاه می کردم تا اینکه یه کلمه آشنا دیدم: chat!!
باید ثبت نام میکردیم و وارد چت می شدیم ، چتشم هیچ شباهتی به چتهایی که دیدیم تا حالا، نداشت صفحه باحالی بود و اونجا من اولین چتهای زندگیمو کردم:)) دو سه روز بعد وقتی وارد چت شدم و شروع به حرف زدن با بقیه کردم یکی از کاربرها ازم پرسید ماله کدوم کشورم؟ چشمتون روز بد نبینه همین که گفتم ایران ، از اونجایی که تازه چند روز از 11 سپتامبر معروف گذشته بود ، هر چی فحش و .. بار من کرد خلاصه حسابی ضایعم کرد فرداش که دوباره رفتم تو سایت زیاد کسی تو چت روم نبود یکی از کسایی که بود اسمش ادگار داویدز بود منم که یوونتوسی! رفتم باهاش حرف بزنم و یه کم که حرف زدیم گفت من همون دیروزیم که کلی بهت فحش دادم! ببخشید و اینا...
این شد ماجرای اولین دوستی اینترنتیه من با دومنیکو مارا!که کلی چیز ازش یاد گرفتم (کلی چیزم یاد دادم!) کلی اطلاعات اجتماعی راجع به ایتالیا و ناپل پیدا کردم کلی کلمه انگلیسی و ایتالیایی یاد گرفتم و هنوز اولین ویس چتمون که 2 دقیقه بیشتر نشد هم خوب یادمه و همین طور اولین بار که عکسشو فرستاد و با اون قیافه اش کلی کلیشه پسر ایتالیایی رو تو ذهن ما شکوند:))
چند سال مرتب با هم ای میل رد و بدل می کردیم تا اینکه کم کم ارتباط کمتر شد و  دیگه الان مدتهاست گمش کردم ولی 28 مارچ هر سال که میاد کل خاطرات اون اولینها تو ذهنم حسابی زنده میشه...

چهارشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۷

عید خود را چگونه می گذرانید؟

این رخوت بهارم منو گرفته:) دیگه خیلی کم می نویسم
نکه آخه قبلا زیاد مینوشتم!
توی این عید چون بیشتر فامیلامون رفتن مسافرت اولای عید به نسبت سالهای قبل کمتر مهمون داشتیم ولی سالهای قبل دیگه از سوم به بعد کسی خونمون نمیومد ولی امسال همچنان مهمونا ادامه دارن تازه علاوه بر اینکه این مادربزرگ ما اقامت انگلیس گرفته میخواد یه مهمونی مفصلم قبل از رفتنش بده
خدا به خیر کنه:
منم دیگه بس که هیچی تفریح نداشتم دوبار رفتم سینما
مجنون لیلی و دایره زنگی که البته دایره زنگی رو با خانواده و دختر دایی و .. اینا رفتیم سینما آزادی
در مورد مجنون لیلی چیزی ندارم بگم واقعا، من اگه بودم نهایتا دو تا فیلم کوتاه متوسط از این فیلم در میاوردم البته فیلم که پر آهنگ و موزیک بود یکی دو جا این آهنگا خوب بود بعدا تو اینترنت دیدم فیلم سایت هم داره و ساوند ترک ! فیلم توش هست چون اتفاقا دم در سینما قاسم جعفری هم بود و داشت استند های فیلم و میاورد می خواستم بهش بگم بد نیست ساوند ترک فیلمم بیرون بدین که دیدم تو سایتش هست من از آهنگ حامد بهداد خوشم اومد ، روی صحنه و موضوعش خوب نشسته بود
در ضمن اگر میخوان گلزار ببینین بیخودی این فیلم و نرین 10 دقیقه بیشتر تو فیلم نیست بقیه هنر پیشه ها هم بد نبودن در واقع برعکس تبلیغات قسمت گلزار و الناز شاکر دوست اصلا خوب نبود و انگار خودشونم می دونستن ، چون خیلی بی مزه بازی کردن
ولی دایره زنگی یه فیلم کاملا رئاله ، یعنی خیلی امکان داره مشابه درگیری های این فیلم و اگه تو آپارتمان زندگی می کنین داشته باشین بخصوص اگه ساکنان آپارتمان هر کدوم از یه تیپ و فرقه باشن! فیلم با نمکی هم هست در مجموع به قول یکی راحت الحلقومه یعنی اذیت نمی کنه!
یکی دیگه از برنامه های روزانه ام اینه که میرم تو کوچه ها دوچرخه سواری ،انقد حال میده سر بالایی ها کلی آدم می بره:) دیروز یه خانومه می گفت خوشبحالت ، گفتم خوب بیا دوچرخه سواری کن گفت نه دیگه یادم رفته..
انقد دلم هوس دریا کرده انقدددددددد دلم دریا می خواد کی منو دو سه روزه می بره شمال؟:(

سه‌شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۶

این بدو بدوهای دم عید همچنان ادامه داره فقط نمی دونم چرا انقد ملت میدون ولی هنوز سال تحویل نشده میزارن میرن مسافرت،

عین ماجرایی که سر ماشین امیر قادری اومد و پگاه آهنگرانی زده بود به ماشینش برای منم موقعی که جشنواره بود اتفاق اوفتاد البته اینجا الناز شاکر دوست دم سینما فرهنگ یه خط زیبا از در عقب تا در جلو کشید رو ماشین و یه درشم قر کرد ولی هی اومدن با گوهر خیراندیش قربونت برم و بی خیال شو اینا گفتن منم گفتم نکنه من مقصر باشم بیخیال شدم ولی وقتی از افسری که اونجا بود پرسیدم گفت نه اونا مقصرن
نمی دونم چرا حالا دارم اینو مینویسم شاید چون دیروز که ماشینو میشستم داغ دلم حسابی تازه شد
حالا پریروزم دیدم این چرخ های ماشین کم باده رفتم دادم بادش زدن! ولی وقتی دیروز صبح رفتم تو حیاط دیدم یکی از لاستیکاش پنچره فکر کنم سوپاپشو سفت نکرده بود حالا اومدم برم لاستیک عوض کنم جکش هی هرز می رفت خلاصه که زنگ زدم امداد خودرو که بعد 2 ساعت اومد (البته من کاری نداشتم) و گفت جکت خرابه و بابت یه تعویض لاستیک 2 دقیقه ای 2 تومنم پول دادم که البته موردی نداشت پسره بچه خوبی بود!!(در ضمن خدا بگم چیکارتون کنه باباجان چرا همه چیزای دنیا رو واسه راست دستا می سازین ما چپ دستای بدبخت چیکار کنیم من اصلا نمی توستم این میله جک و بچرخونم)
خونمون کنف یکونه یه طرف دارن کمد نصب میکنن یه طرف ، در حال، نصب میکنن تو حموم دارن ماشین لباسشویی درست میکنن تمام اتاقا ریخته بهم این کارگرا هم انقد رفتن و اومدن تمام خونه رو کثیف کردن یکیشونم که گند نهایی رو زد با کفش رفت دستشویی و اومد بیرون الان داره واسه خودش قدم میزنه تو خونه:

جمعه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۶

من هستم
زنده هم هستم!
اتفاق هم زیاد افتاده
ولی چرا من ننوشتمشون؟ نمی دونم
تو این روزها چند باری با دوستان فعال حقوق زنان دور هم جمع شدیم خوش گذشت خیلیم خوش گذشت
هم استادیومی حال کردیم هم فیلمی:))
کاش از اون جمعه فوق العاده میتونستم بنویسم که تجربه اش تکرار نشدنیه
از پستهای مبهم خوشم نمی آد چون بعدشم که خودم میخونم چیزی ازش سر در نمیارم
تو این یک هفته کاملا مثل یک کارمند که بعد از کارشم 3 جا دیگه کار میکنه شدم:) دانشگاه بعد سرکار بعد خرید دستورات افراد منزل و بعد ترافیک ترافیک ... یعد هم خستگی دوباره از ساعت 7 صبح فرداش دوباره همه چی تکرار میشه
کامیم هم مریض بود الان بهتره ولی فایلاش بایذ ریکاوری بشه آخه همشون پریده:|