جمعه، مهر ۲۲، ۱۳۹۰

شبی که سمیه توحیدلو نوشت حکم شلاقش اجرا شده شب سختی بود گریه ام گرفته بود ازون گریه های داغ و از سر ناباوری، تصور اینکه چه جوری اون حجم درد و تحقیر قرون وسطایی رو تحمل کرده برام خیلی آزار دهنده بود
تا فرداش که فهمیدم کیفیت اجرای حکم چطوری بوده و تحقیرش بیشتر بوده
و بعد کلی مطلب و نظر که راجع به اجرای حکم و نحوه مطرح و ... نوشته شد
چند روز پیش حکم پیمان عارف رو واقعا اجرا کردن، دیدن تصویر کمر مجروحش دل آدمو خون می کرد ولی دیگه از اون همه آه و ناله و شعر و مطلب خبری نبود

داشتم فکر می کردم واقعا اونا می دونن با اجرای سوری یک حکم شلاق و اشک های بعدش ، انگار قبح یه موضوع و از بین می برن و انگارکه دیگه ما بی حس شده باشیم و از اجرای واقعیش ابایی ندارن
یا
چی شد که ما ، اتفاقات هر چقدر هم بزرگ و سنگین باشه بعد از یه مدتی شایعه یا ندونستن ماجرای واقعی انقدر نسبت بهش بی تفاوت شدیم
ولی یه چیزی ته ذهنم همش وجود داره که به هیچ بهانه ای آدمهایی که با احساساتشون با خبرها برخورد می کنن و رو بی اعتماد نکنیم
...