چهارشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۶

این و خوندین؟ آنتونیو پوئرتا خیلی تراژیک  درگذشت خیلی ناراحت کننده بود مردن در مقابل هزاران نفری که توی استادیومن و میلیونها بیننده تلویزیونی

سه‌شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۶


نمی دونم چرا وبلاگ نوشتنم نمیاد

هرچند که اتفاقهای نسبتا زیادی هم میوفته این مطلب شیرین جون رو حسابی درک میکنم چون ما هم این چند وقت که دختر دایی و پسرداییم اومدن تقریبا این طوری هستیم بخصوص که خونه ای نزدیک ما خریدن و رفت و آمدمون بیشتر شده البته خسته کننده و زیاد نیست دیروزم با دوستام رفتیم بیرون یکیشون میخواد بره خارج ادامه تحصیل بده بودن با دوستا خیلی خوبه فقط بدیش اینه که سالی یکی دوبار بیشتر نیست اونم طبق معمول منم که به همه زنگ میزنم و میگم بیاین!!

دیروز صبح با اینکه ظهرم میخواستم با دوستام برم بیرون هر کاری کردم خوابم نمیبرد البته درستر اینه بگم شبش خوابم نمی برد از شانس ما هم این بار مسابقه والیبال که فینال قهرمانی جهان بود دیر برگزار شد و من و مامانم یه دو ساعتی نشستیم ولی واقعا حال داد منتها من چون واقعا توان حرص خوردن و صبر کردن و نداشتم 2 ست و خوابیدم!ولی خیلی حال داد این تیم والیبال نوجوانان نسبت به تیم جوانان شانس بهتریم داشتن باختهاشون موقعی بود که تاثیری روی بالا اومدن از گروه نداشت ولی تیم جوانان با اینکه خیلی بهتر بودن ولی پای فینال باختن که خوب دیگه جبرانش نمیشد کرد

بازم ایول بهشون

دیروز با دوستام کلیم راجع به بسکتبالیستهای تیم که فامیل یکی از بچه ها بودن حرف زدیم و کلی خندیدیم:)

سه‌شنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۶

این چند وقت چند تا فیلم دیدم که حالا گفتم راجع بهشون بنویسم

اولین فیلم زودیاک بود که مدتها دنبالش بودم و خوشحالم که فیلمو با کیفیت خیلی خوب و زیر نویس پیدا کردم دلیل اینکه دنبال فیلم بودم این بود که خیلی از جیک جیلنهال خوشم میاد! سر فامیلیشم حسابی لجم میگیره همه اشتباه مینویسن گایلنهال و گیلنهال و ... بابا خدا این سایت و واسه چی اختراع کرده آخه برین یه ذره توش بخونین دیگه خیلی دلایل داره که ازش خوشم میاد که بیشتر ربط به فعالیت های اجتماعیش داره
حالا راجع به فیلم بگم که:فیلم ماجرای قتلهای زنجیره ای آدمیه با نام مستعار زودیاک که بی دلیل آدم میکشه و هر چی دنبالش می گردن نمی تونن پیداش کنن و اون کسی هم که به عنوان متهم پیدا میکنن مدارک کافی برای محکوم کردنش ندارن و جالب اینه که تا الان هم حتی با آزمایش دی ان ای نتونستن قاتل و پیدا کنن..به نظرم فیلم خیلی طولانی و تا حدودی خسته کننده بود البته معمولا سعی میکنم مدتی از دیدن فیلم بگذره بعد نظرم و بگم ولی مثلا در مقایسه با دپارتد که البته میدونم دوتا ماجرای متفاوت دارن ولی توی دپارتد فیلم از ریتم نمیوفته و تا آخر فیلم مدام اتفاقای غافگیر کننده میوفته کلا اکثر کسایی که دیدم می گفتن در مقایسه با آثار قبلی فینچر فیلم متوسطیه البته همچنان به خاطر جیک جیلنهال و البته کیفیت فیلم که به من خیلی حال داد دیدنش و بد نمی دونم!


انقد فیلمها زیاد بودن الان دی وی دی ها رو آوردم گذاشتم جلوم!


فیلم بعدی lila says


بود که ماجرای چند تا پسر عرب و یه دختر توی یکی از شهرهای مهاجرنشین فرانسه است به نظرم فیلم جالبی نبود
البته دوستم میگه فیلم رئال خوبی بوده فیلم ماجرای تجربه های کوچیک جنسی نوجوان است...





فیلم دیگه ای که دیدم nine lives بود که رودریگو گارسیا پسر گارسیا مارکز ساخته فیلمهای کوتاهیه راجع به زنها مثل فیلمهای تجربی میمونه به نظرم ، وبعضی قسمتهاش جالب و خوب در اومده یکی از قسمتها داستان زن و شوهریه که دارن میرن مهمونی یه سکانس داره که زنه از سوار آسانسور شن میترسه که به نظرم یکی جالب در اومده و یکی از قسمتها که خانواده ای برای شرکت تو مراسم ختم و یا تشییع جنازه است دارن میرن کلیسا که تا قبل از ورودشون جالبه ولی متاسفانه آخرش گند میزنه به نظرم کارگردان توی این قسمت! یه اصطلاحی هست که همیشه با دوستامون میگیم اونم دیالوگ پرتابیه! اینکه بازیگرا صبر میکنن نفر مقابل تمام دیالوگهاشو میگه بعد یه مکثی میکنن و انگار دارن از روی کاغذ میخونن شروع میکنن به
صحبت کردن خیلی خنده دار و مسخره است تازه مثلا دارن دعوا هم میکنن ولی وقتی دیالوگ پرتابی باشه عین صحبت کردن و بحث کردنهای معمولی محکم و پشت سر هم بازیگزا حرف میزنن...راستی من خیلی غم انگیز از این فیلم 2 تا خریدم هر کی میخواد بگه فیلم و بهش بدم

الانم یادم اومد اپیزود آخرشو ندیدم! برم الان ببینم


فیلم دیگه ای که دیدم فیلمی بود که چند سال بود میخواستم بخرم ولی نشده بودall about my motherفیلم با اینکه مال چند سال پیشه غافلگیریه جالبی داره که شاید به این بر میگرده که آلمادوآر گی بوده( میگفتن البته !) من بازی بازیگرای زن فیلم که تقریبا تمام نقشها رو بازی میکنن دوست داشتم کلا از فیلمهایی که شکل و موضوعی متفاوت از فیلمهای هالیوودی دارن خوشم میاد ماجرای فیلم هم اینه که زنی پسرش موقع امضا گرفتن از یک هنرپیشه میره زیر ماشین و میمیره( اینجا موضوع اهدای عضو هم هست که البته تو بقیه فیلم کمرنگ میشه)زن برمیگرده به شهرش و دنبال شوهرش که در واقعا حالا زن شده میگرده اونجا دختری و پیدا میکنه که از شوهر قبلی اون حامله است و البته ایدز هم گرفته مردن دختر همزمانه با اومدن لولا شوهر سابق زن...




و فیلم بعدی فیلم paris je `t aimeفیلمهای کوتاهیه چند تا از کارگردانهای معروف راجع به پاریسی که دوست دارن ساختن من یکی از همون اپیزودهای اول و دوست داشتم دختر عرب و پسر فرانسوی و البته چند تا اپیزود بود که زیرنویس انگلیسی نداشت که من نفهمیدم چی گفتن ولی فکر کنم جالب بوده مثل اپیزود ژرارد دوپاردیو ، توی یکی از اپیزود ها هم خواهر جیک مگی جیلنهال بازی
میکرد با اون صورت خاصش

مشقات تئاتر رفتن

این چند روز با دوستان تصمیم گرفتیم بریم تئاتر و من احتمالا آرزو به دل خواهم مرد که یه بار اونا یه برنامه بزارن به من بگن بیا بریم یکشنبه هم میخواستم برم مجله زنان صحبتهای حامد قدوسی رو گوش بدم هم تصمیم گرفتیم بریم تئاتر عشقه ، زود راه افتادم و رفتم توی صف وایسادم ولی بلیط عشقه بهم نرسید و بلیط الکترا خریدم بعد رفتم مجله زنان(بماند که این وسط 4 نفر از کسایی که قرار بود بیان گفتن نمیان)دوستهای خوبم و دیدم و صحبتهای حامد قدوسی هم خیلی جالب بود هرچند که وسطش بلند شدم بیام تئاتر،تا اون 4 تا بلیط و بدم به کسی ورفتیم دم تالار سایه گفتن دیگه کسیو راه نمیدن تو ،حالا ساعت 7:33 بود حالا ما هر وقت منتظر کسی هستیم کسی وقت شناس نیست ولی به ما که میرسه دیگه سوییس میشه!(البته خوشحالم از نظم و انضباطشون) خلاصه ما موندیم و 6 تا بلیط که بعد از یک ساعت فک زدن بلیطمون و برای نمایش لبخند باشکوه آقای گیل برای فردا شبش تمدید کردن که منم اون طور که لیلی گفته بود حوصله نداشتم برم ببینمش حالا شروع شد فرداش به هرکی میگفتم بابا من بلیط دارم بیاین برین مگه کسی وقت داشت خلاصه این شد که رفتم دوباره این همه راه تا تئاتر شهر و بلیطها رو دادم به کسایی که میخواستن برن نمایش و ببینناین وسط یکی از دوستام که البته من دوستش دارم و یکی از خاطرات خوب گذشته منه نقش سوهان اعصاب و برام بازی کرد: توی مجله زنان هی پشت هم زنگ میزنه براش مینویسم اس ام اس بده بهش بر میخوره و میگه اس ام اس چیه جواب منو بده.. و خلاصه بعد هم که میای بیرون بهش زنگ میزنی جواب نمیده و خودشو لوس میکنه حالا بعد از اینکه بلیطا رو برای فرداش تمدید کردیم 3 بار بهش گفتم فردا به من خبر بده میای یا نه تا ساعت 5 بعد از ظهرم هر چی صبر کردم دیدم خبری نشد بلند شدم رفتم بلیطا رو دادم به کسی حالا فکر کنین وسط میدون هفت تیر زنگ ساعت 6 و نیم که من دارم میام و وقتی میگم بلیطا...
ولش کن دارم مثه یه خاله زنک غیبت میکنم دیگه بقیه رفتارهاش و نمی نویسم ولی برام جالبه آدما چرا رفتار اجتماعی یاد نمیگیرن چرا توی 24 سالگی انقدر بچه و لوس؟وقتی ظرفیت پایین آدمهای مختلف و میبینم همیشه فکر میکنم اینا یعنی هیچ مشکل بزرگی در زندگیشون نداشتن که اینقدر زود رنج و ننرن(آخرش باید اینو میگفتم!!)

یکشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۶

این چند روز بازیهای تیم بسکتبال دلخوشیهای روزمره ام بود انقد خوب بازی می کردن که یه وقتها شک می کردم این تیم ایرانه یا نه! امروز که خیلی خوشحال بودم که رفتیم فینال و داشتیم حسابی با مامانم بازیها رو میدیدیم و بازیکنا رو که بعضیهاشونو از نزدیک می شناختیم تجزیه تحلیل می کردیم که خالم زنگ زد و گفت صدای جیغ و داد و نمیشنوین؟ گفتم نه بعد معلوم شد که خانم همسایمون با 3 تا بچه فوت کرد و حسابی ناراحتمون کرد بقیه بازی و تو یه حالت ناباوری میگذروندم آخرای بازی ولی دیگه هیجان بازی منو گرفتو و فوق العاده خوشحال شدم
امشبم پویا ی عزیز آورده بود تلویزیون که کاپیتان غایب تیم قهرمان بود!
خیلی تیم بسکتبال و بازیهاشو دوست دارم و یک صدم هیجانی که اینا به آدم میدن و اون تیم بیخود فوتبالمون نمیده:)
این چند روز دوباره رفتم چند تا فیلم خریدم و باهاش روزگار میگذرونم