پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

جشن خانه سينما

من از اون آدمهايي هستم که يه ماه تو خونه ميشينن نه جايي دارن برن نه حالشو بعد يه دفعه در عرض يک روز 10 تا کار و بايد انجام بدن و 10 جا بايد برن 2 شنبه و 3شنبه هم همين طوري بود نشون دادن فيلم بهترين جا بود براي آشنا کردن بيشتر ديگران با کارامون،کل روز 2شنبه تا ساعت 5 صبح فرداش و بعد دوباره از ساعت 8:30 تا 12 صرف جمع کردن عکس و اطلاعات شد هر چند چيز خيلي جالبي در نيومده ولي در حد آماتوري لااقل اطلاعات خوبي به مخاطب ميده
بعد از نمايش فيلم حرفهاي جالبي بين فيلم نامه نويس و بچه هاي اونجا رد و بدل شد خيلي خوب بود
بعد هم تصميم گرفتيم بريم جشن خانه سينما!!رفتيم اونجا وايساديم تا بلکه يه بليطي چيزي گيرمون بياد ديگه نزديکاي مراسم بود که مامان دوست جان از راه رسيد و يکي از کارتهايي که داشت و داد به من...

خلاصه که مراسم چندان جالبي نبود مثلا نسبت به دنياي تصوير بيشتر جشن طرفداران سينما بود چون غير از 2 رديف جلو تقريبا چهره آشنايي نمي ديدي اول مراسم يه دفعه سالن تاريک شد و نور پروژکتورو انداختن رو رديف ما نگو بغل دستيه من جايزه بهترين فيلم کوتاه و گرفته اسم فيلمش تلالو بود بعد هم گفت احتمالا چند وقت ديگه فيلمشو شايد تو خانه هنرمندان نشون بده
صدر عامليم حسابي از دست مجلس شاکي بود.. يکي از بيخود ترين کاراشون آوردن آدماي بي ربط براي جايزه دادن بود مضخرف ترينشم احمدرضا درويش بود که بچه هاي شهيد کلاه دوز و آورده بود انقد تعريف ميکرد و وقت و ميگرفت که تابلو بود بخصوص دخترش حسابي معذب شده يه جورايي زياد خوشش نيومده بود انگار
آخه يه وقتايي تعريف زيادي بدتر گند ميزنه
همين چيزا باعث شد کلي ريتم برنامه کند شه بعد فک کنين رييس جمهور مير قنبرم البته با نمک بود يه 20 دقيقه اي حرف زد اينا ديگه وسطش قاطي کرده بودن ميگفتن وقت نداريم تو رو خدا بسه! بعد فک کنين مثلا حياتي اخبارگو هست با رويا تيموريان نميدونم خانم ابتکار با مريلا زارعي مضخرف ترينش اين بود: مهتاب کرامتي با اولين دانشمند هسته اي ايران!!! فک کن! خدا يا
ولي خوب چند تا هنرمند ديگه مثه آيدين آغداشلو اينا خوب بودن
بديشم اين بود خيلي از کسايي که انتخاب شده بودن نيومده بودن تقريبا غير از کسايي که جايزه ميدادن و ميگرفتن کمتر هنرپيشه درست حسابي ديگه اي هم اومده بود يه چند تا هستن که پاي ثابت اينجور مراسما هستن:)
بعد ديگه آهان من اصلا دقت نکرده بودم قراره از مجله فيلم تقدير شه فک کنين من يکي از کارتهاي مهمان هوشنگ گلمکانيو گرفته بودم بعد تو خود مراسم ازش تقدير شد ..
آهان راستي چيزاييم که ميدادن بخوري خيلي بيخود بود معلوم نبود مارکش چي بود
خلاصه که اين ماجراهاي دو روز من بود

هیچ نظری موجود نیست: