یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۴

the life is beautifull

دچار رکود بدی شدم کلی نوشته ميخوام اينجا بذارم از روز عاشورا از ميگونی که رفتيم ديگه.. از کلاسايی که ميرم درس ميدم از بليط فوتبالی که نمی دونم برم بگيرم يا نه و خلاصه از روزمرگيام...خيلی بده آدم وسط جوونيش احساس کنه تو يه دريا ی خروشان افتاده و اين جريان آبه که اونه اين ور و اون ور ميبره... سعی ميکنم به خودم اميدواری بدم هرچند که ميدونم بيهوده اس

۲ نظر:

ناشناس گفت...

salam .
man zyad ba adres haie tehran ashnaii nadaram .
vali tajaii ke yadame on kyabon kenare midon topkhone bod .
albate vezarat khareje va sardar baghe meli ham to hamo khyabon
bodan . mer30 az lotfet .
dar panahe hagh .

ناشناس گفت...

سلام دوست من!وبلاگ جالبی داری و در همان اول کار با عنوان وبلاگت(آخرین قدمهای یک محکوم به مرگ) آدم غافلگیر می شود!