چهارشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۷

امروز یه اتفاقی برام افتاد که نزدیک بود سکته کنم

امروز یکی از سخت ترین امتحانا مو داشتم امتحان دستور 3 ساعت 8:30 صبح طبق معمول هم که اصولا دقیقه نود تازه شروع میکنم به درس خوندن ، دیروز هم که تحلیف اوباما بود نهایتا ساعت فکر کنم 10:30 شب بود شروع کردم به درس خوندن! البته یه مقدار کمیشو قبلا خونده بودم خلاصه این درس خوندن ما تا 4 صبح طول کشید که البته فکر کنم نهایتا 45 دقیقه درس خوندن مفید توش بود دقت دارید که اصولا شب امتحان فکر آدم طی الارض میکنه! مگه میزاره درس بخونیم

خلاصه ساعت 4 صبح گفتم میخوابم تا 5:30 ، موبایلم کوک کردم و خوابیدم بعد یه لحظه صدای مادربزرگمو شنیدم و دیدم چقدر اتاق روشنه سرمو برگردوندم چشمتون روز بد نبینه ساعت 8:25 دقیقه بود الان که اینا رو تایپ میکنم سرم درد گرفته! اصلا نمی دونم چه جوری رفتم دستشویی و مسواک زدم تو آیینه فقط یادمه می گفتم خدایا چرا اینطوری شد حالا کلی از قسمتهای مهم جزوه مونده بود که بخونم ساعت 9 رسیدم دانشگاه نشستم تو ماشین فقط خیلی سریع اون قسمتهای مهم جزوه رو خوندم تا 9:15 ساعت 10 هم امتحان تموم میشد:( رفتم شماره صندلیمو پیدا کردم رفتم بالا حالا مسئول امتحانا منو دیده میگه کلاس چند امتحان داری میگم 205 حالا رفته 204 از مراقب می پرسه اینجا کسی برگه شو داده اونم میگه آره بهش میگم بابا من کلاس 205 امتحان دارم اینا که بچه های کلاس ما نیستن  حالا با یه حالت وحشیانه ای میگه اصرار نکن مقرراته ولی خدایی مراقبمون دختر خوبی بود اون یکی دختره رفته کلاس 204 میگه نه اینا امتحانشون فرق داره مرده میگه از این کلاس 205 چی کسی رفته مراقبمون میگه همین دختری که الان از کلاس رفت بیرون...

خلاصه که گذاشتن من با 45 دقیقه تاخیر برم سر جلسه ، لحظه اول که چشمام چیزیو نمی دید ولی کم کم شروع کردم به نوشتن و در کمال تعجب امتحانمو خوب دادم:) و زودتر از خیلیها برگه مو دادم مراقبه که به خاطر من 5 دقیقه اضافه به همه وقت داده بود وقتی من برگه مو دادم گفت ببینین این که از همه دیرتر  اومد زودتر داره میره

خلاصه که من برای بار دوم در زندگیم یه همچین اتفاقی برام افتاد بار اول که اصلا نمی دونستم امتحان برنامه ریزی دارم و تخت خوابیده بودم که از مدرسه زنگ زدن چقدر بد بود 

اینم بار دوم فقط لحظات آخر امتحان احساس کردم معده ام داره سوراخ میشه انقد اسید ترشح کرده بود

امیدوارم واسه هیچ کس همچین اتفاقی نیوفته ولی فکرکنم خدا گفته بود اینکه بیدارم بشه درست حسابی درس نمی خونه بزار لااقل بخوابه البته خدای عزیزم از این به بعد لطفا زودتر بیدارم کن

هیچ نظری موجود نیست: