دوشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۶

از احوالات ما خواسته باشید همش یعنی بیشترش روزمرگیه رفتن دانشگاه ، برگشتن و البته یکشنبه ای، بنا به این قانون که من 364 روز بیکارم بعد یه دفعه در یک روز همه کارامو انجام میدم چند جا رفتم که یکیش دیدن دوستای دبیرستانم بود البته بماند که من فکر میکردم رستوران نادر پایینتر از نفته و یه عالمه راه پیاده رفتم که یه دفعه دیدم رسیدم ولیعصر و خبری از نادر نیست!!! آخه بابا نادر هم شد رستوران اصلا حال نمیده
وخلاصه دیدن چند تا دوست دیگه...
چند روز پیش دیدم چقد زود دوباره داره اردیبهشت میاد و من هنوز کتابایی که پارسال خریدم و هنوز یکی دوتاشو نخوندم از امروز دوباره کتابا رو آوردم شروع کردم به خوندن کتابا
هرچند کیوان بعضیاشو گفته بود جالب نبود ولی خوب بالاشون پول دادم:)
فیلم بعدی کریستوفر نولان هم پرستیژ بود که دیدم که جالب بود مثه شعبده بازی ، پر از غافلگیریه ولی فکر کنم همچنان از ممنتو بیشتر خوشم اومده ولی آخر همه فیلما قیافه و صورت اریک بانا تو مونیخ میاد تو نظرم و البته تصویر آخرین صحنه match point صورت جاناتان ریس میرز که با اینکه میدونه چه کارایی کرده از شانس خوبش خوشحاله یه حال بینابین...
و البته فیلم pride & prejudice که خیلی حال نکردم خندیدیم فقط! البته از اینکه فیلم صحنه نداشت خوشم اومد چون بعضی این فیلمای ملودرام دیگه حال بهم زن میشه
خوب فعلا ملالی نیست جز پول!!!

هیچ نظری موجود نیست: