دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۵

چی بگم

خدا من نمیدونم چه گناهی کردم که این مادربزرگم با دعوت کردن مهمون قصد داره منو شکنجه کنه
فک کنین ما یه فامیل آنرمال داریم با کلی پول و پله رفته تو یکی از دهاتای کردستان شوهر کرده(که البته به خودش مربوطه)
حالا این مادربزرگ ما دختردایی . پسرداییم و بعد از مدتها اومدن ایران دعوت کرده به اضافه همه اون کردا.
آخه بابا این مهمونا چه سنخیتی دارن با هم، تازه حیوونکیا کلی تحقیر میشن
حالا در کنار اینا اضافه کنین اینکه خوب هر مهمونیی کلی خرج داره مگه این فامیلای ما که هر هفته خونه ما میان تخم دو زرده واسه ما میکنن؟؟
نمی دونم واقعا ....
این مطلب کلی ادامه داره ..

هیچ نظری موجود نیست: