
خوب بعد از یک هفته عروسی و دردسرهاش! دیشب به لطف یه دوست مهربون تونستم برم جشن دنیای تصویر، این جور مراسم وقتی میری به نظرت میاد شاید خیلی چیز خاصی نبوده ولی اگر نری فکر میکنی یه اتفاق خیلی مهم رو از دست دادی منم حسابی این در و اون در زدم تا بلیطشو پیدا کنم البته به نظرم جشن پارسال خیلی بهتر بود هم از لحاظ نظم هم از لحاظ مهمونا و اتفاقای مراسم،
بدترین بخش مراسم صرف شام در ساعت حدود 1 نصف شب بود که بطور وحشیانه ای ملت حمله کرده بوده بودن و چیزی از غذا نموند که ما بخوریم تو قسمت VIP هم وضع بهتر نبود
امروز بعد از مدتها این فیلترشکن کار کرد و این وبلاگ یه ریختی پیدا کرد!
این شعر و عاشقش شدم:
دلم مرد میخواهد
نابینا خط بریل بداند
فصل به فصل تنم را بخواند
بازیهای ادبیام را کشف کند
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر