شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴
روزاول جشنواره فیلم فجر
دیروز به سلامتی جشنواره افتتاح شد و ما اولین ساعت (13) رفتم سینما فرهنگ در حالیکه نمی دونستم قراره چه فیلمی نشون بدن و هر چی تو سایت ها گشتم خبری از برنامه نمایش نبود( راستی اینم بگم که بلیطا رو 5شنبه هفته قبل در حالیکه مقادیر زیادی برف اومده بود و من مجبور شدم برای اینکه سگ ها نخورنم! ساعت 7 از خونه بیام بیرون تا برم بلیطا رو پیش خرید کنم و تقریبا هیچ امیدی نداشتم بلیط گیرم بیاد با توجه به اتفاقای پارسال که داشتم زیر دست و پا له میشدم امسال یه اضطراب خنده دار داشتم هی وسط خیابون واسه خودم لبخند میزدم روان پریش شدم!)خلاصه که طبق معمولم دیرم شده بود و هی دعا کردم به موقع برسم خلاصه رسیدمو دیدم هنوز فیلم شروع نشده در حالیکه ساعت 1:10 بود حدودا ظاهرا هنوز فیلم نرسیده بود از دم در لیست فیلما رو به قیمت 200 تومن خریدمو یه دیدی به لیست فیلما زدم در کمال تعجب دیدم بعضی از فیلمایی که من به خاطر اونا این گروه ها رو انتخاب کرده بودم اصلا تو لیست نیست تازه لیست فیلما تو سینماهای مختلف با هم فرق داره مثلا من فیلم مانی حقیقی و ندارم در حالیکه تو بقیه سینماها هست و فیلم تقاطع که اصلا تو لیست نیست نمیدونم چرا خلاصه که رفتیم تو سالن در حالیکه حالمم خوب نبود فیلم شروع شد در کمال تعجب دیدم فیلم از دور دست ساخته رامین محسنی و گذاشتن مقادیری حالم گرفته شد ولی به این امید که میگفتم این فیلم فیلم خوبیه نشستمو نگاه کردم "فیلم ایده جالبی داشت اولین صحنه ها با ماجرای 2 تا دانشمند شروع میشه که کتابخونه شونو در زمان مغول ، مغولا آتش زدن و اینا که یکیشون جمشید هاشم پور بود داره کتابا رو نجات میده ولی مغوله(مهدی میامی) دنبالشون می کنه و یکیشونو می کشه و دنبال هاشم پور می کنه ... که ظاهرا اینا فیلم نامه ای که داره تو سر یه پسر فیلم نامه نویس میگذره که به شدت مشکل مالی داره ... این آدم در حالیکه برای جور کردن 1 میلیون پول پیش اتاق اجاره ایش تمام کتابخونه شو میفروشه سویچ میشه به آدم ثروتمند با همسری که طلاق داده و مادر قرقرو که همش دنبال یه نقاش پیر میگرده تا واسش یه تابلو بکشه بعد این آدم سویچ میشه به پسری که آرشیتکت ه و پدر معماری داره که بیماره و خودش درگیره یک پروژه.... این فیلم و وقتی میبینین مهمترین مشکش بد تموم شدنشه اون اتفاقی باید نمی فته تنها یه مسیله مهم داره اونم سویچ جمشید آریا بزن بهادر کله طاس به جمشید هاشم پور با صدای خوب که یه جورایی انگ فیلمای و نقشای هنری شده!!بعد هم سریع رفتم که برسم به سانس ساعت 3 سینما آستارا که خوب با ده دقیقه تاخیر رسیدم و اول فیلم چند میگیری گریه کنی شروع شده بود ساعت 5:30 هم تو همین سینما فیلم ستاره ها جلد 3 رو دیدم که بعدا میام راجع بهش مینویسم الان باید برم تدریس ولی حالگیری اساسی این جشنواره خلوتیشه من پارسال روز اول جشنواره با پلیسم درگیر شدم یه شور و هیجان دیگه ای بود با اینکه برف شدیدی میومد و فیلما هم چیز خاصی نبودن من جشنواره باحال میخواممممم ....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر