دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷

ایتالیا - اسپانیا

امروز امتحان داشتم وقت نشد بیام اینجا کری بخونم الان دقیقه73 است و دو تیم انگار نه انگار که قراره بازی برنده ای داشته باشه با هم خوشن! اگه پنالتی ها هم نبود که تو رودرواسی تا صبح با هم بازی می کردن:)
اسکار بهترین تحلیل بازی هم تقدیم میشه به:

چهارشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۷

VIVA Azzuriiiiiiiiii

دیدین گفتم (ای چه قد از این کلمه بدم میاد!) :)) ایتالیای ما بالاخره راه افتاد هرچند که هنوز ازشون راضی نیستم و خیلیم شانس آوردیم صورت زخمی فرانسه(فرانک ریبری) مصدوم شد
طفلی.. چه دعا و ثنایی هم میکرد اول بازی .. حالا باید اسپانیا رو له کنیم!!!
خدایا ممنون که ماهواره رو آفریدی و بازم ممنون که ZDF راآفریدی وگرنه که ما با این شبکه 3نابود میشدیم

سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۷


امشب تکلیف ما با این ایتالیایی که برامون آبرو نذاشته تو کری ها ، معلوم میشه بابا این چه وضعیه این چه مربیه
کلا باید حرص بخوریم
یه چیز بدی که تو این جام هست اینه که تیمهایی که قشنگ فوتبال بازی میکنن میخورن بهم و حذف میشن حالا کرواسی و ترکیه خوردن بهم آخه چرا
عاشق ترکیه و نیهات قهوه چی شدم یعنی قبلا هم خیلی خوشم میومد ازشون انقدر جنگنده و با دل و جون بازی میکنن آدم حال میکنه مقایسه کنین با تیمهایی از جمله تیم ملی خودمون که انقد بی حال و بی تفاوت بازی میکنن حال آدمو بهم میزنن(عقاید نژادیمو میزارم فعلا تو کوزه!)
ولی یه تجربه من دارم:)
هر وقت استقلال قهرمان میشه یوونتوسم قهرمان میشه تیم ملی ایتالیا هم قهرمان میشه تا حالا هم رد خور نداشته یا 3 تاشون بد بازی میکنن یا سه تاشون خوب بازی میکنن! حالا از اونجایی که دیروز استق مان قهرمان شد همچین ته دلم یه کورسویی باز شده که امشب ایتالیا ببره و رومانی هم ببازه(همسایه ها یاری کنید...!) تا بریم دوره بعد
من همیشه از هلند بدم میومد ولی این هلندی که فان باستن داره خوبه باحاله کلا با مربی ها خیلی حال می کنم( بد برداشت نشه البته!) مثلا مربی کرواسی خیلی باحاله
حالا اینا باشه تا ببینیم بعدا چی پیش میاد

پنجشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۷

euro2008 و چیزای دیگه

این هفته چند روزش خیلی سخت گذشت حالم خیلی بد بود و استامینوفن کدیین خوردم بعد نصف شب تمام تنم یخ کرده بود و به سختی نفس میکشیدم فقط تونستم برم چند تا گردو و عسل و .. بخورم تا فشارم بیاد بالا ، البته مشکلم بیشتر ضربان قلب پایینه چند باری منو تا مردن پیش برده خلاصه که ساعت 4 صبح از ترس مردن داشتم تلف میشدم! نمی دونم تا حالا تجربه کردین این حس و یا نه من این بار سومم بود که واقعا حس میکردم دیگه زنده نمی مونم بخصوص که تو فامیلمون الکی مردن جوونا هم زیاد داشتیم
حالا بیخیال
بعدشم چنان گلو دردی گرفتم که نگو، رفتم دکتر و فعلا آموکسی کلاو می خوریم! امتحانم داشتم جاتون خالی چه امتحانی بد ندادم البته ولی چون شفاهی بود من ساعت 10 رفتم 2:30  نوبتم شد فقط شانسی که آوردم امتحان پنجشنبه مون افتاد یکشنبه که خیلی خوب شد چون هم حالم بهتر میشه هم اینکه مشالا انقد برق زرت و زرت میره نمیشه درس خوند بخصوص برای من که شبها عادت دارم درس بخونم
دیشبم درست سر بازیی که خیلی دوست داشتم ببینم و مطمئن بودم بازی خوبیه برق رفت و دو ساعت و نیم بعد اومد (بازی پرتغال-چک) هر چند که واقعا بازی ترکیه و سوئیس جبران کرد خیلی حیفه که این 4 تا تیمی که واقعا جذاب بازی می کنن توی یک گروه بودن
من با این فوتبالا و امتحانا چه بکنم!!!  
خیلی از وبلاگا رو وقتی مدت زیادی میخونی انگار یه جوری دوست صمیمیت میشن بدون اینکه حتی خودشون بدونن خیلی وقتها بهشون فکر میکنی یکی از این وبلاگها وبلاگ نیلوفره و وقتی این پستشو چند شب داشتم میخوندم واقعا واقعا شوک شدم بقول خودش انگار فیلم باشه اینجور وقتها معمولا وقتی برای خودم ناراحتیی پیش بیاد دوست دارم یکی بیاد بغلم کنه و حمایتم کنه دوست دارم بهش بگم خیلی توی فکرم هستی و امیدوارم حتما  و به خوبی بتونی این دوران بگذرونی شاید واقعا پشت پیچ بعدی منظره های بهتری وجود داشته باشه و از این جاده یکدست بهتر باشه

شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۷

تو این چند وقت هی به سری مطالبی فکر میکردم  و می گفتم بیام بنویسمشون
یادم می رفت
کلا درگیری ذهنی الکی زیاد داشتم الانم که هم امتحانا شروع شده هم یورو 2008! بدبخت شدم کلا چه قدرم زمان زود می گذره
دیروز یه دوست اسپانیاییم اومده اینجا بگذریم که چقد طول کشید پیداش کنم تو این تهران و اونم که هیچ جا رو بلد نبود
همه جا رم که بسته بودن خلاصه یه سه ساعتی چرخوندمش و حرف زدیم..
چرا انقد هوا گرمه مه مه