پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۵

مي خوام برم...

خوب ما هم اکنون منتظر خیل عظیم مهمونا هستیم که قرار بیان خونمون منم که اصلا حوصله مهمون ندارم اصلا توی فضای دیگه سیر میکنم الانم یکی از مهمونا که البته خودش صابخونه است ما مهمونیم، داشت خفه می شد نمی دونم چی پریده گلوش.

من واقعا رسم این مهمونیای ایرانیو نمیفهمم زنا چند روز خودشون و علاف و پای گاز داغون میکنن که در عرض چند ساعت ملت بیان بخورن و برن خودشونم از مهمونا هیچی نفهمن

بدترین جاشم ماچای ملته ایی!!!
بعدم شروع میکنن آدم بازجویی کردن :
دانشگات کی تموم میشه چیکارا میکنی.......الی آخر

دیشب تا ساعت 5 داشتم فیلم مودیگلیانی و میدیدم اونطور که دوستم خودشو واسش می کشت نبود بدم نبود اندی گارسیاش خوب بود نقش پیکاسو رم امید جلیلی!! بازی میکرد...
دلم میخواد برم جام جهانی!!

هیچ نظری موجود نیست: