چهارشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۴

يک پست طولاني هنري

این چند وقته حسابی فعالیتهای فرهنگی و هنری کردم اولیش که چهارشنبه اون هفته بود 16 آذر رفتم فرهنگسرا نیاورون نقد و بررسی فيلم حکم٬ تازه ساعت 6 بود راه افتادم رفتم دم شهرداری واسه نیاورون ماشین پیدا کنم حالا سوار که شدیم یه دونه از این راننده خطیای جمشیدیه ،عوضی سر دزاشیب محکم زد به سپر ماشین٬ حالا پیاده شده دعوا را بندازه به راننده که یه پسر جوون بود گفتیم تو رو خدا هیچی نگو این معتاد و عوضیه یه بلایی سرت میاره بی پدر٬ این این هیچی نگفت رفت سریع سوار ماشین شد دنده عقب اومد دوباره کوبوند به سپر و بعدم گاز داد و فرار کرد حالا من چون قبلش زنگ زده بودم میدونستم بلیط نداره میخواستم زودتر برم شاید یکی بلیط اضافه داشته باشه حالا هی ماجرا پیش میومد
خلاصه که رفتم دم در وایسادمو این چند وقتم همش افسوس نداشتن یه دوربین و میخورم واقعا که اگه دوربین داشتم چه عکسایی که اینجا نمیذاشتم اونجا که کسیو راه نمیدادن عده نسبتا زیادیم دم در سالن خلیج فارس که نمیدونم چرا یه همچین اسمی روش گذاشتن جمع شده بودن خلاصه کلوم که دردسرتون ندم هر چی از ساعت 7:30 میگذشت از جمعیت کم میشد ولی هنوز 15 نفری اونجا بودن جالب تر از همه یه آقایی بود قد کوتاه لاغر با موهای یه دست نقره ای که ظاهر مرتب و منظمی داشت و یه کتاب با یه روزنامه بانی فیلم دستش بود یه جورایی حس میکردی عاشق کیمیاییه ظاهرا از راه دوریم اومده بود دلم خیلی واسش سوخت وقتی از کیمیایی خواهش میکرد بگه اجازه بدن بره تو سالن کیمیاییم چی بگه گفت از نظر من که مسئله ای نیست...منم که چسبیده بودم مظلومانه به در و از اونجایی که همیشه تنهام حرفیم نداشتم با کسی بزنم اولین کسی که اومد و من دیدمش سعید پیردوست و خانوادش بودن چند تا آدم بانمکم کنار من وایساده بودن سعید پیردوست هم با يه خانوم ژیگولو و يه پسر چاق با یه قیافه فوق العاده خنده دار اومده بود کله شو ور داشته بود فرق وسط کرده بود حالا دو سانت بیشتر مو نداشت وقتی داشتن رد میشدن دیگه تیکه بود که بغلیای من مینداختن هی میگفتن کیوون کیوون عمه شاخی و صدا کن !لیلون کجاس... حالا وقتی مسعود کیمیایی اومد جالب بود مسعود خان و بر بچه ها تقریبا فک کنم اواسط فیلم رسیدن حدود 8 آروم آرومم میومدن پولاد جلوتر بود یه خانوم میان سال که بغل من بود گفت گوگوش کجاست یه پسره گفت اینو باید از مهرداد خواننده بپرسی یه پسر دیگه هم خیلی بچه بانمکی بود گفت همش تقصیر این پولاد ه دیگه هی گوگوش قرمه سبزی درست میکرد میگفت اه من نمیخورم زن بابا!! اینا چیه پختی...پولاد جانم از بغل ما رد شد و اینم بگم که من شنبش فیلمو تو سینما فرهنگ دیده بودم حالا یه عده که تازه اونشب میخواستن فیلمم ببینن ... حالا دیگه هی همه پراکنده میشدن من مثه بچه مظلوما از پشت شیشه نیگا میکردم که یه آقایی که نمیدونم دستیار کیمیایی بود یا از مسئولای اونجا اومد گفت خانوم لااقل بیان برین تو راهرو وایسین بیرون سرده!! گفتم چه فایده وقتی نمیشه فیلمو دید گفت چرا نمیشه بیا برو تو!!! آقا به همین راحتی من رفتم تو حالا رفتم گوشه سالن قایم شدم نندازنم بیرون که مسئول حراست اومد گفت چرا قائم شدی بیا٬ من یه ذره ترسیدم دیدم نه منو داره ميبره دم اون یکی در سالن بهم گفت بلیط داری گفتم نه!! گفت خیل خوب بیا بشین اینجا٬ یه صندلی خالی واسم پیدا کرده بود کلی ذوق کرده بودم فیلم اونجاش بود که کارینا کیمیایی داره گیتار میزنه راستی اول که اومدم عزت جونو دیدم آخی جیگریه خلاصه فیلم با کیفیت بد تصویر دیدمو در کنار سر و صدای بچه های مردم تا اینکه از مهمونا دعوت کرد بیان رو سن عزت جونو٬ کیمیایی و لیلا و پولاد٬ زرین دست و خانزادیو٬ بچه رضا و پاچه خوار اعظم جواد طوسی یعنی صدرحمت به جان نثار همه صحبت کردنو این لیلا هم کفر درستکار مجری مراسم در آورد بس که ناز میومد یه کلمه میخواست حرف بزنه انقد غمزه میومد ملت روانی شدن!!حالا جالبیش از رضا یزدانی خواست حرف بزنه گفت ما خواننده ها از رو نت و نوشته هم اشتبا میخونیم واسم سخته بخوام حرف بزنم البته یه رب حرف زد ولی خوب حرفای قشنگی زد حاشیه های جالب مراسم یکی اونجا بود که یکی از کیمیایی پرسید برای ما از بانوی آواز ایران بگید یه دفعه همه خندیدن و کیمیایی دستاشو برد بالا حسابی دست زد دیگه پولاد ریسه رفته بود یه جای دیگه یه پیرزنه وروره جادو بود که یه نیم ساعتی اظهار فضل کرد ملت کم مونده بود بلند شن بزننش همین باعث شد سئوالای ما که زیادم بود و رو کاغذ نوشته بودیم رو فقط درستکار تند خوند بدون اینکه جواب بدن من که گفته بودم: بوم تو صحنه عزت لب دریا معلوم بود و موقعی که پولاد تیر خورد سیم چاشنی خفن معلوم بود بعدم پرسیدم چرا نسخه اولیه تدوین که همه میگن جالبتر بوده رو نمایش ندادین با اینکه زمانشم مناسب بوده؛اصل ماجرا موقعی بود که اومدیم بیرون با مجید انتظامی سلام و علیک کردم جالبیش اینکه یه ذره زیادی تحویل گرفت و خیلی تشکر کرد و من تعجب کردم.. منم که عین این موجودات ... همش چشمم دنبال پولاد بود آخر سر دم در باهاش حرف زدم و با مسعود کیمیایی و فقط حیف که دوربین نداشتم صد حیف با رضا خیلی حرف زدم چون قیافه اش واسم خیلی آشنا بود بعدم آژانسی که یه ساعت اونجا وایساده بود و اسم منو اشتبا یارو شنیده بود سوار شدم و اومدم کلی حال داد واقعا٬ فقط بعدش که اومدم خونه دوباره همون تصاویر دردناک هواپیما...
سه شنبه هم با بچه دختر داییم رفتم خانه هنرمندان فیلم پشت صحنه فنز اونجا هم خیلی حال داد علی تبریزی ساخته بود بعد حبیب رضایی نگار اسکندرفر سیف الله صمدیان که خیلی دوست داشتم ببینمش حرف زدن کمال تبریزی و ترانه هم بودن برای کسایی مث من که هر چی تلاش کردیم بلیط فنز پیدا نکردیم غنیمتی بود..5شنبه هم رفتم کنسرت مهرداد حالا یه دوست عوضی من که قرار بود با من بیاد شب قبلشم رفتیم در خونه مهرداد اینا بلیط گرفتیم طبق معمول همیشه٬ زد زیرشو نیومد منم تنها با آژانس رفتم که خود آژانس ماجرایی داره یه پیره مرد کر عوضی-منم که به کرا آلرژی دارم البته به کسایی که خودشونو به کری میزنن کنسرتم خوب بود ولی تو یه سالن کوچولو با صدابرداریه بد بود از اونجا هم که دم کلیسای تو کریمخان بود با اوتوبوس اومدم خونه راستی بگم اونشب که از خانه هنرمندان میومدیم سوار تاکسیه تجریش شدیم دلم واسه راننده تاکسیه انقد سوخت یه پسر درست و حسابی شاید حتی تحصیل کرده که داشت عمرشو تو این گند شهر تموم میکرد دیروز سه شنبه هم برای آخرین بار مث یک انسان قاطی دوباره رفتم حکم راستی چه خوب که فرهنگ بلیط صبحاشو نصف قیمت کرده نمیدونم این ربط به بدبختیای دانشگام داره یا نه که دلم میخواد همش برم این جور جاها٬ آهان راستی شنبه هم رفتم یه بوس کوچولو خوشم نیومد بجز بعضی جاهاش مثه اونجاش که توی جاده خیلی خوشگل داشتن رانندگی میکردن اینم از عقده بی هوایی دقت کردین که تجریش آلوده ترین نقطه تهرانه جایی که یه وقتی ملت میخواستن هوا بخورن میومدن اونجا4:59 AM 12/21/2005

۱ نظر:

ناشناس گفت...

از خوندن مطلبت لذت بردم فقط یه چیزی به نظرم اومد خیلی شتابزده نوشتی در حالیکه کل این اتفاقات جای بیشتری واسه پروروندن داشت نه؟