شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸

ما ازین خیابونا نتیجه گرفتیم

نمی دونم کی قراره بشینم حسابی راجع به روزا بنویسم
همیشه اینجا می نوشتم برای اینکه یادم نره چه اتفاقایی برام افتاده ولی مگه میتونم این روزا رو فراموش کنم؟
یک ماه پیش بود حدودا قسمت آخر پریزن داشتم می دیدم برای مردن مایکل داشتم گریه می کردم خدا خودش شاهده که چقدر خوشحال بودم تنها مشکل زندگیم مردن یه کاراکتر تلویزیونیه
خیلی شبا وقتی روی تخت عزیزم میخوابیدم برای اینکه سقف بالا سرمه تحت شکنجه نیستم و راحت نفسم بالا و پایین میره شکر کردم
همیشه به این خدا می گفتم من و هیچ وقت اسیر مشکلای بزرگ نکن من ظرفیتش و ندارم
و حالا یک هفته گذشته
 پراز بغض ، ناراحتی ، عصبانیت
وقتی عصبانیم میگم میرم فلان کار انجام میدم توی تظاهرات اینکار و می کنم
و وقتی نا امیدم به فکر مهاجرت میوفتم
چون واقعاااا حاضر نیستم توی مملکت گهیی که اینا نماینده اش باشن زندگی کنم
این روزا چه سخت گذشت الان میبینم که ما هم فرقی با خیلی از کشورایی که تا الان توی تلویزیون میدیدم نداریم
داریم به کجا میریم
خدایا چه نقشه ای تو سرته؟
یا این بار ما داریم برات اسپویل می دیم؟؟
در عرض یک هفته دغدغه های خیلی هامون عوض شد چهره مون عوض شد دستبند سبزمون ازمون جدا نمیشه لباس تیره می پوشیم
دلم می خواد یه وقتی که اوضاع آروم و خوب بود برگردم دوباره همه عکسها و فیلمها و موزیک هایی که تو این روزا گذاشتیم تو فیس بوک و ببینم  و یادم بمونه این هفته هر روزش هر روزش یک برگ از تاریخ بود
داریم تاریخ  می نویسیم
خدا کنه آخرش هممون لبختند بزنیم
فردا فردا روز مهمیه
روزیه که باید کاری کنیم صدای انقلاب سبزمون رو بشوند
تا یادشون بیاد دیکتاتورهای قبلی هم تا قبل از سقوطشون مثل اینا انقدر مطمئن بودن
میدونین تقصیر خودتون بود چیزایی که تو کتابای درسی نوشتین و ما مجبور بودیم یاد بگیریم اینا رو به ما یاد داد
کی باورش میشه ما یک شبه از آدمایی سرشار از امید و شادی تبدیل به افسرده ترین و ناراحت ترین آذمها بشیمIMG_2002.jpg


دلم می خواد خواب های صبح شنبه  بعد از انتخاباتمو بنویسم تا یادم نره
خواب دیدم یه جایی هستم که فکر می کنم اسراییله آفتابی با همون تپه ها  .. دم یه ماشین وایسادم یه آدمی که میدونم نباید منو بشناسه منو میبینه تا بیام فرار کنم دستگیرم کرده منو برد توی یه خونه می خواد بهم تجاوز کنه وقتی می خوام فرار کنم دیوار انقد بلندن که نمی تونم ازشون بالا برم توی یه زندان گرفتار شده بودم و باید تحمل می کردم
بعد هم خواب دیدم که کسی بهم می گه گرداننده اصلی این اتفاقا 3 تا حسین بودن! حسین شریعتمداری حسین درخشان و یکی دیگه که یادم نمیاد:)
آهنگ های این روزا مطمئنن هیچ وقت بیادم نمیره حتما هر وقت دیگه ای اگر زنده باشم و گوششون کنم بوی این روزا رو حس می کنم   

هیچ نظری موجود نیست: