جمعه شب رفتم کنسرت کر گروه نوری، خوب بود و باحال، یعنی تا حالا
اینطوریشو تو ایران ندیده بودم دو تا قطعه وسطیش یه خورده خوصله سر بر
بود(برای من البته) ولی قطعه اول و آخر خیلی خوب بودن
شنبه شب هم مادربزرگ ام برگشت نه به اینکه می خواست 4 سال بمونه نه به
اینکه 40 روزه برگشت البته با توجه به یک سری مسائل هم اینکه با ما زندگی
می کنه اعصابمون راحت تره ...
فوتبال دیدن تو دانشگاه خیلی کیف میده بخصوص از پشت پنجره سلف پسرا! آخه
تصویر سلف دخترا برفکی بود ما هم رفتیم پشت سلف پسرا مامور حراست هم هی
می رفت میومد که نکنه دخترا برن تو سلف پسرا ، (چقد رفتار بعضی دخترا رو
نرو ه ، اومدن میگن یه ذره دخترونه رفتار کنین یعنی چی فوتبال نگاه
میکنین فوتبال ماله پسراس ، یعنی اینجاست که دلم می خواد همچین حال دختره
رو بگیرم...)
از پنج شنبه تا حالا کابوس ترافیکی که دیدم از ذهنم نمیره یه شورش
اجتماعی بود حسابی،
برای گذشتن از پل رومی و رفتن بالاتر از اونجا نزدیک 2 ساعت!! تو ترافیکی
بودم که کاملا فقل شده بود و ماشینا پیچیده بودن تو هم ، همه فحش میدادن
و دعوا میکردن این وسط فحش خور راننده های خانوم هم که ملس بود و تا
میتونستن بهشون فحش میدادن یعنی انقدر عصبی شده بودم که رسیدم خونه آرام
بخش خوردم خوابیدم تو آینه که خودمو نگاه کردم چشمام مثه آدمای وحشت زده
وق زده بود بیرون(هر چی فکر کردم معادل برای وق ! پیدا نکردم) واقعا از
اینکه تو این مملکت به دنیا اومدم پشیمونم این روزا کارد و دیگه واقعا
نزدیک استخونام حس می کنم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر