یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۶

وقتی این برق وبلاگستان میره دیگه همه جا سوت و کور میشه
ترم جدید که شروع میشه وقتی بخصوص 24 تا واحد برداشته باشی و وسط هفته هم بری خونه مردم درس بدی دیگه خیلی وقتی باقی نمی مونه
الانم که ماه رمضونه که ماشالا وقت عمده مردم پای تلویزیون به باد میره !! فقط قبل از اینکه بیام اینا رو بنویسم یه اتفاق خنده داری افتاد وقتی این سریالا تموم میشه شبکه 5 برنامه بیخودی داره که فکر کنم اسمش جشن رمضان باشه یعنی پارسال که این بود حالا: مهران رجبی و دعوت کرده بود اونم حسابی داشت بامزه بازی در میاورد و مردم از دستش میخندیدن مهمون بعدی برنامه شیرین بینا بود مردم حسابی دست زدن و وقتی اومد روی سن مهران رجبی گفت :خانوم بینا من جای شما با آقایون دست میدم!! سوتیه جالبی بود و مامانم میگفت تا آخر برنامه همچنان سوتی هاش ادامه داشت...
یکی از بیخودیای سریالای ماه رمضون اینه که هر جا میری میبینی دارن راجع بهشون حرف میزنن و خیلی جدی راجع به سرنوشت شخصیتها چه بحثایی که نمیکنن فکر کنین سرکلاس وقتی  استاد راجع حاج یونس و ...حرف بزنه دیگه فاتحه کلاس خونده به امید خدا یه هفته دیگه تموم میشن:) امیدوارم این یانگوم و .. هم به یه سرانجومی برسن یه ملتی خلاص شن
بابا اینا فیلمن لطفا انقد جدی نگیرین:)
خوب
خیلی وقت بود کتاب بادبادک باز و دیده بودم تو کتاب فروشیها ولی نمیدونم چرا هیچ وقت جذب نشدم برم بخرمش تا اینکه بچه های وبلاگستان که حسابی تعریفشو کردن تصمیم گرفتم برم بخرم "کتاب ما " 
که نداشت البته داشت یه دونه ولی ترجمه غبرایی نبود و یه ذره هم کثیف بود که من اصلا نمیتونم تحمل کنم کتابم یه خورده هم، کثیف و ورقاش کج و کوله باشه! خلاصه یادم اومد دوست دوستم! تو شهر کتاب کار میکنه و تخفیفم میتونه بگیره اینه که راه اوفتادم و رفتم خریدمش البته یه کتاب ایرانیم که قبلا راجع بهش شنیده بودم هم خریدم :خط تیره آیلین
راستی رانندگیمم بهتر شده!
آخر هفته تولدمه ولی نمیدونم چرا حس خوبی ندارم ، چشام همش به ساعته ، میپرسم این حسیه یکی میگه خیانته:))
چون که فقط یه سی دی آئودیو تو خونه داشتیم اونم محسن چاووشی بود به خاطر همین همش اینو تو ملشین گوش میدم  و هی صداش میاد تو ذهنم
فعلا 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

pishapish tavalodetan mobarak