چهارشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۵

نسرین جونم روحیه ات و حفظ کن راه سختیه ولی تو قوی تر از این حرفایی
وقتی وبلاگ نیما رو خوندم اشک تو چشمام حلقه زد یاد اون روز افتادم که هر دو تامون داشتیم خاطره لگدی که به نوشین زده بودن و تعریف میکردیم تو دفتر شادی
از اینکه ما اشک تو چشمامون جمع شده بود و اون آخ نگفته بود
الان هم تو قوی باش ما همه اینجا به فکر شماها هستیم به فکر شادی و محبوبه که حتی اجازه تلفن زدن هم ندارن...

هیچ نظری موجود نیست: