یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۵

واقعا نمی دونم چطوری از این شوک یک هفته ای بیرون اومدم، شنبه پیش، روز خیلی خوبی بود افتتاحیه تماشاگران بود که خیلی باحال بود . خوش گذشت با اینکه تنها بودم ولی چون همیشه نوشته هاشونو می خونی احساس میکنی با همشون رفیقی!
فردا صبحش اومدم ماجرای دیشب و بنویسم دیدم ویندوز بالا نمیاد انقدر تلاش کردم دوتا کتاب و نگاه کردم هر کلکی بلد بودم سوار کردم ولی مگه درست میشد دیگه کم کم گریه میکردم! شبا ساعت 9 - 10 می خوابیدم روان پریش شده بودم به معنای کامل! اینم نتیجه اعتیاد به کامپیوتر و اینترنت! حالا دقیقا قبل از این خراب شدن داشتم به مامانم میگفتم فلانی چقدر کم تحمله اگه یه وقت اتفاق ناراحت کننده ای براش بیوفته میخواد چیکار کنه بعد فک کنم خدا گفت بزار خودشو امتحان کنم!!
البته چون یه دلیل این خرابی و فیوز پروندن مادربزرگم میدونستم از مامانم 50 تومن غرامت گرفتم و خودمم پولامو گذاشتم یه هارد نو و دی وی دی رایتر نو خریدم:) این اتفاقا موقعی افتاد که من دقیقا جمعه اش به خواهرام میگفتم این کامپیوتر مثه دختر من میمونه وقتی بهش دست میزنین انگار دارین بهش ت*جاوز میکنین!!
خلاصه که اینم از هفته خیلی سخت
سختی دیگش روز حذف و اضافه، درگیریاش و عدم موفقیت من در گرفتن درس مورد علاقه ام بود(و جالب اینکه عده ای به راحتی این درس و گرفتن!) ولی امروز به این فکر کردم شاید قسمتم این باشه با این استاده درس بگذرونم (البته ازاین توجیها حالم بهم میخوره)

خوب در آستانه روز جهانی زن شما می خواین چیکار کنین؟
به این فکر کردم که اصلا چند نفرتو دانشگاهمون میدونن 8 مارس چه خبر هست؟ تصمیم دارم یه کارایی اگه شد انجام بدم بخصوص راجع به تبعیض شدید جنسیتی تو دانشگاه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مواظب باش ترور نشی!!!!