دوشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۵

تصوير آدم ها

1.

يه ساعته ميخوام يه چيزي بنويسم سرماي صبح کرختم کرده ساعت 10:30 بود خوابم برد طبق معمول که نمي تونم 5 ساعت بيشتر بخوابم ساعت 3 بيدار شدم نصف شبا تو نت ظاهران يه اپسيلون سرعت بيشتره لعنتي سرعت اينترنت دايال آپ و انقد کم کردن رواني ميشي دیگه فيلترينگ به کنار، شايد خيليا اينو درک نکنن يعني چي ولي خيليا مثه من واقعا فيلترينگ و سرعت کم عذابشون ميده مثه اينکه کسي راه نفس آدمو گرفته باشه اينو بخونين:

انتخابات برره اي

2.

این روزا یه حسی دارم نمی دونم اسمشو بزارم کمبود محبت ، میل به دوست داشته شدن ، واقعا نمی دونم اسمش چیه دلم بغل میخواد بخصوص از اون روزی که مطلبی که راجع بغل کردن بود خوندم که به نظرم خیلی درسته نوشته بود وقتی شما کسیو بغل میکنیم انرژی هاتون منتقل میشه ..

یه چیز خیلی جالب اینه من هر وقت به یه مسئله ای فکر میکنم و میگم بیام تو وبلاگ بنویسم وقتی وبلاگ لیلی رو باز میکنم میبینم اون دقیقا اون حرف و با یه نثر خوب گفته مثه

همین الان!

3.

وقتی وبلاگتو باز کردم اول کلی تعجب کردم هی میخوندم بعد دوباره آدرس و نگاه میکردم،درست اومدم؟ ماجرای کاتسف چیه؟

چه اتفاقایی، کم کم داره اشکم در میاد با همین لحن طنز انگار آدم داره سلاخی میشه! همین طور میخونم میام پایین چقدر این چند وقت اتفاق برات افتاده بوده..

تسلیت میگم (این کلمه تسلیت واقعا غمی و کم میکنه؟)

:) ایشالا زودترم حالت بهتر شه

4.

به این موضوع خیلی فکر میکنم که آدمای دور و اطرافم با این مشکلات زندگی چطوری زندگی میکنن توی این سالهای سگی

عمر کیا داره تلف میشه به خاطر مشکلات مالی؟

5.

پست پر غم و غصه ای شد! دیروز داشتم پستهای قبلیمو میخوندم انگار اونا رو یکی دیگه نوشته و من دارم میخونم و جالب تغییر کردن آدمهاس اینکه سر کلاسای خوش می گذره هم کلاسیه لوس و بی مزه خیلی بهتر شده و کلی سر کلاس اذیت میکنیم دقت کردین ما به تصویر آدما عادت میکنیم بعد از یه مدت اخلاق طرفه که قیافه شو تشکیل میده کلا یه جهش مثبت ولی چقدر زود داره میگذره نمی دونم چرا فکر میکنم اگه 24 سالم شه خیلی پیر شدم؟!

6.

چقدر از خود ظاهریم بدم میاد از تصویری که از من ظاهری تو ذهن دیگران هست...

هیچ نظری موجود نیست: