دیگه از فوتبالم کاری بر نمی آد انقد ناراحتم از این برخوردها و ناراحت تر که چرا خودم نرفتم،
احساس خیانت دارم امشب،
انقد ناراحتم که بازی ایتالیا هم نمی تونه باعث شه فوتبال ببینم این یعنی محال...
گور بابای فوتبال یکی راه نفس ما رو بسته من تا حالا باتوم نخوردم ولی دلم می خواد این تجمع ها این بیدار کردن هر بیشتر از روز پیش باشه ته دلم احساس خوبیه اینکه الان زنا فعال ترین قشر این جامعه اند انقدا هنوز بی تفاوت نشدن که هر بلایی سرشون میارن ساکت بمونن این شامل اون مردای آزادی خواهی که برای زندگی بهتر و سرنوشت بهتر تلاش میکنن هم هست
زندان، زندانیها بیچاره فریبا بیچاره دختر ایرانی بیچاره تر (این بیچاره به معنای بدبخت نیست)
زندگی مردم ادامه داره نمی دونم چرا رو هیچ چیزی مکس نمیکنن
دلم میخواد از اینجا برم خسته ام...
عکسای آرش وحشتناکن تن اون دختر روی اسفالت کشيده ميشه....
۱ نظر:
vahshatnak bood ...
ارسال یک نظر