پنجشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۷

حسهای مضخرف و اعصاب خورد کن همراه با خبرهای ناراحت کننده این روزها به علاوه درگیری ادامه دار ما دراین محل ، را میشه با این آهنگ کمی  ، فقط کمی تعدیل کرد

پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۷

سه‌شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۷

به لاستیکی پسر نداشته ام:))

سانس 12 تا 2 نصفه شب بی پولی و دیدم

دیروز از ساعت 1:30 بعد از ظهر که از خونه اومدم به قصد سینما ساعت 3 نصفه شب برگشتم خونه!! اولش که به شدت عصبی شدم تو این کوچمونو با این آژانهای سر کوچه دعوام شد گفت بزن کنار منم گفتم.... ولی بقیه دیروز خیلی خوش گذشت رفتیم پستچی 3 بار... آشغال بوداااااا افتضاح مثلا قرار بود ترسناک باشه ما که وسط سینما صدای هیولا در میاوردیم مثلا بترسیم:) بعد هم کلی رو دوستم کار کردیم که با ما بیاد اریکه برای بی پولی خلاصه رفتیم بلیط 12 تا 2 خریدیم و بعد هم رفتیم فرحزاد قلیون و جوجه:)) کلی حال داد چه این فرحزاد خفنه

بی پولی هم نمیدونم حس بعد از فیلمم خوب بود البته اصلا با بوتیک مقایسه اش نکنین آخر فیلم اون آواز و کلوز چشمهای بهرام رادان و بعد از دیدن پول کلی باعث بغض میشد بعد از اون همه خنده ها

*تیتر، یکی از دیالوگهای بهرام رادان بود ، ورژن جدید یه چیز قدیمی!

یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۷

catasrophe

من عصبانیم

هر وقت که از این کوچه مضخرف رد میشم عصبانیم در حد انفجار 

اسرائیل و فلسطین به توافق رسیدن اینا هنوز به توافق نرسیدن که این کوچه سفارت مصر رو باز کنن مجبوری از تنها کوچه باقیمونده رد بشی ف کوچه ای که سرش و برای مترو کندن هزار تا ماشین که میخوان برن تجریش کج و راست پارک کردن

رد شدن از این کوچه عذاب علیمه 

من متنفرم از این کوچه از این حکومت که ما مردمش به .. هم نیستیم من متنفرم از اینکه به دنیا اومدم تو این مملکت گهی و از اونایی که منو به دنیا آوردن

هر روز چیزی وجود داره که بتونه تا سرحد مرگ منه خونسرد و عصبانی کنه از رفتار آدما تا وضع خیابونا و تا هزار چیز دیگه

نمی دونم کی میشه که خوشحال باشم مطلق یا حداقل برای چند روز


شبانه روز و دیدم بهتر از شبانه بود

درباره الی و دیدم 1 ساعت اول فیلم فوق العاده است یکی از بهترین ها با هنرپیشه های عالی ولی بعدش نمی دونم چی شد دیگه هی حسم کمتر شد گم کردم جریانو ، سردر گم شدم

میرم تردید و ببینم اگه بشه

چهارشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۷

جشنواره

مطابق هر سال دارم میرم جشنواره

امسال که تو پیش فروش بلیط فرهنگ نفروختن و من مجبور شدم بلیط موزه رو بخرم که البته چند روز پیش یکی از دوستام گفت که نفر یازدهم صف بوده و بهش فروختن در حالی که من نفر نهم بودم خلاصه که عصبانیم

نمره هامم اومده که واقعا عجیبا غریبا شده درسی و که به شدت امتحانشو بد دادم حتی خواب دیدم که 2 شدم! شدم 14:25 ، بعد درس ادبیات فارسی که اصولا من یادم نمیاد هیچ وقت ازش نمره ای زیر 18 گرفته باشم و با سئوالهایی بسیار راحت و شدم 15!!!! در مورد استاد ... حتما باید بنویسم مرتیکه....به خاطر نمره نیست اینو نوشتم مردک رفتار بسیار چندش آوری داره

تا الان فیلم بیضایی ، سوپر استار ، عیار 14 ، هر شب تنهایی  وزادبوم و دیدم راجع بهشون مینویسم بعدا

فقط اینکه تصاویر زادبوم و خیلی دوست داشتم بخصوص اگر شما هم مثل من قبلش با تلاشهای مافوق تصور دکتر دره شوری آشنا شده بودین و تو فیلم قسمتیشو میدین خیلی لذت می بردین البته با ماجراهای موازی فیلم کاری ندارم  

واقعا الان یکی از آرزوهام اینه یه جایی باشم مثه اونجایی که بهرام رادان و مسعود رایگان با خیال راحت کنار دریا خوابیده بودن صدای امواج دریا میومد خیلی رویایی بود

دوباره باید مثه پارسال برم این بلیطامو بفروشم احیانا اگر کسی اینجا رو می خونه تعدادی بلیط موزه سینما مال ساعت 6 و 8 شب به فروش میرسد از هر سئانس یه دونه بلیط دارم