چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۷

چیزایی که نوشتم پاک شد کامپیوتر هنگ کرد
ذهن ایده آلم جای دیگه اس و من توی همین زندگی روتین معمولی افتاده ام..
لایحه های مسخره هم تصویب شد و رفت حالا ماجرای این چند روزه کنکور و سهمیه بندیه این مملکت شاهکاره نمی زاره هیچ وقت حوصله آدم سر بره
نگرانم، آدمهایی که قول میدن یکی یکی دارن جا میزنن، استرس استرس...
جمعه رفتم فینال بسکتبال ، جوش فوق العاده بود
ولی یه چیزی بود نمی ذاشت لذت ببرم همش آدمها رو شبیه تو میدیدم وقتی داشتن تور و پاره میکردن اشک توی چشمام جمع شد خیلی های دیگه هم گریه کردن
کلی فیلم گرفتم میزارم اینجا حالا
قسمت خانم ها پر پر بود از روی اون میله های خطرناک رفتیم قسمتی که قزاقستانی ها نشسته بودن سکوریتی ها که پسرهای خوبی هم بودن قزاق ها رو جمع و جور کردن تا ما بتونیم بشینیم یکی از قزاق ها گفت این زنها چی ان من خودم دو تا شو تو خونه دارم ... سکوریتی هم گفت شاید من اصلا دلم خواست تموم این بالا رو بدم خانم ها بشینن..
خیلی حیف بودی..
 

هیچ نظری موجود نیست: