سه‌شنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۶

مشقات تئاتر رفتن

این چند روز با دوستان تصمیم گرفتیم بریم تئاتر و من احتمالا آرزو به دل خواهم مرد که یه بار اونا یه برنامه بزارن به من بگن بیا بریم یکشنبه هم میخواستم برم مجله زنان صحبتهای حامد قدوسی رو گوش بدم هم تصمیم گرفتیم بریم تئاتر عشقه ، زود راه افتادم و رفتم توی صف وایسادم ولی بلیط عشقه بهم نرسید و بلیط الکترا خریدم بعد رفتم مجله زنان(بماند که این وسط 4 نفر از کسایی که قرار بود بیان گفتن نمیان)دوستهای خوبم و دیدم و صحبتهای حامد قدوسی هم خیلی جالب بود هرچند که وسطش بلند شدم بیام تئاتر،تا اون 4 تا بلیط و بدم به کسی ورفتیم دم تالار سایه گفتن دیگه کسیو راه نمیدن تو ،حالا ساعت 7:33 بود حالا ما هر وقت منتظر کسی هستیم کسی وقت شناس نیست ولی به ما که میرسه دیگه سوییس میشه!(البته خوشحالم از نظم و انضباطشون) خلاصه ما موندیم و 6 تا بلیط که بعد از یک ساعت فک زدن بلیطمون و برای نمایش لبخند باشکوه آقای گیل برای فردا شبش تمدید کردن که منم اون طور که لیلی گفته بود حوصله نداشتم برم ببینمش حالا شروع شد فرداش به هرکی میگفتم بابا من بلیط دارم بیاین برین مگه کسی وقت داشت خلاصه این شد که رفتم دوباره این همه راه تا تئاتر شهر و بلیطها رو دادم به کسایی که میخواستن برن نمایش و ببینناین وسط یکی از دوستام که البته من دوستش دارم و یکی از خاطرات خوب گذشته منه نقش سوهان اعصاب و برام بازی کرد: توی مجله زنان هی پشت هم زنگ میزنه براش مینویسم اس ام اس بده بهش بر میخوره و میگه اس ام اس چیه جواب منو بده.. و خلاصه بعد هم که میای بیرون بهش زنگ میزنی جواب نمیده و خودشو لوس میکنه حالا بعد از اینکه بلیطا رو برای فرداش تمدید کردیم 3 بار بهش گفتم فردا به من خبر بده میای یا نه تا ساعت 5 بعد از ظهرم هر چی صبر کردم دیدم خبری نشد بلند شدم رفتم بلیطا رو دادم به کسی حالا فکر کنین وسط میدون هفت تیر زنگ ساعت 6 و نیم که من دارم میام و وقتی میگم بلیطا...
ولش کن دارم مثه یه خاله زنک غیبت میکنم دیگه بقیه رفتارهاش و نمی نویسم ولی برام جالبه آدما چرا رفتار اجتماعی یاد نمیگیرن چرا توی 24 سالگی انقدر بچه و لوس؟وقتی ظرفیت پایین آدمهای مختلف و میبینم همیشه فکر میکنم اینا یعنی هیچ مشکل بزرگی در زندگیشون نداشتن که اینقدر زود رنج و ننرن(آخرش باید اینو میگفتم!!)

هیچ نظری موجود نیست: