دوشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۸

bye 25

در آستانه 26 سالگی چی دارم بنویسم؟
از غرغر های هر روزم چون از زندگی خودم و اطرافیانم راضی نیستم به نظرم مستحق زندگی بهتری هستیم
از اینکه کوچه مونو برداشتن یه طرفه کردن و حسابی رو نرو ما سنتور میزنن البته در راستای انقلابی گری هر جایی که بوده زنگ زدم و اعتراض کردم
از اینکه حتی اگر آدم پول داشته باشه باید توی خرید شانس داشته باشه چون میری یه کفش خوشگل می خری ولی برات بزرگه به امید اینکه با کفی درست میشه ولی درست نمیشه حالا دربدر دنبال آدمها و فک و فامیل می گردی که کی پاش 42.5 ئه.
و دیگه اینکه دانشگاه شروع شده برخلاف ترمهای پیش دوستایی که باهم کلاس داشتیم دیگه تو این ترم نیستن و البته بعضی از دوستای دیگه هستن که رسما روی اعصاب من لی لی می کنن: کثیفن، کارای غیر بهداشتی می کنن! همش خودشونو به خنگی میزنن و سئوالی که 2 ثانیه قبل استاد جواب داده رو ازت می پرسن منم موقع جواب دادن اسید معده ام ترشح میشه ازینکه بابا خوب منم همونی تو شنیدی و شنیدم دیگه
کاش مثل شنیدنم ، یه خورده حرف زدنم هم تو ایتالیایی خوب میشد
اعتماد به نفسش هنوز بوجود نیومده

از سیاست چی بنویسم که کلا زندگیمون توش گره خورده و اشکمونو در آورده (البته یه جاهایی هم خنده مونو!) عاشق بیانیه های میرحسینم موجز پر معنا، چیزی که در کمتر نوشته و بیانیه ای رعایت میشه
جمله هاش به یاد موندنیه
زندانی ها رو تو روزمره گی هامون فراموش نکنیم فراموش نکنیم
وفتی میری ملاقات یه زندانی که زیاد حرف نمیزنه می تونی بفهمی چی کشیده که نمی خواد با باز کردنش دوباره تکرارش کنه

خوبیه سایتی مثه تویتر اینه که برای امثال من که پست های وبلاگشون باید یه ماه بگذره تا بشه 10 خط، میشه تلگرافی همه اتفاقات لحظه تو ، توش بنویسی

هوا انقد آلوده شده که اکثر روزا که میرم بیرون با سردرد بر می گردم اکثر همکلاسیام هم همین مشکل و دارن
فردا صبخ بعد مدتها میرم خونه کسی بهش درس بدم تنها دلیلی که باعث میشه اضطراب آشنایی با افراد جدید و از صفر کامپیوتر درس دادن و تحمل کنم ، پوله! امیدوارم چونه نزنه با 15 تومن آخه چی میدن تو این زمان

هیچ نظری موجود نیست: