دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۷

پنجشننبه ای رفتم کنسرت عصار تکراری بود مثل دفعه قبل  البته برای منی که بی نهایت عاشق فواد حجازی ام بد نبود :) البته اگر میذاشتن تمرکز آدم حفظ بشه

من از اون آدمایی هستم که وقتی در اوج هیجان و خوشحالی ، عصبی بشم یه دفعه دپ میزنم و میرم تو خودم ،غمگین می شم

دلم میخواد سکوت باشه 

حالا نه خیلی ولی لااقل حواس آدم پرت نشه

وسط این ماجرا هم سه شنبه پیش علاوه بر اینکه در روز روشن یه دزد صاف اومد خونه خالم اینا و چند تا از وسایلشون و برد ، شوهر خاله مامانم هم فوت کرده بود دانشگاهم داشتم مهمونی هم می خواستم برم:)) خودم موندم چطوری وقت کردم این همه جا برم

تازه فرداش هم رفتم بهشت زهرا هم فرودگاه!

به له شدن اعتقاد دارین؟!

دیروزم به هوای کفش خریدن رفتیم بیرون سر از باغ گل درآوردیم واسه باغچه مون خرید کردیم 

یکی از کیسه های کود هم صندوق عقب جا نشد گذاشتیمش تو ، تا آخر شب تن من می خارید!!

هیچ نظری موجود نیست: