شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۶

مثه چی مریضم دارم میمیرم یه تب و لرز وسرماخوردگی حسابی خلاصه!
دختر داییم اینا هم رفتن و دوستمم دیشب رفت و من انقدر مریض بودم یادم رفت بهش زنگ بزنم دلم میخواد برم جشن خانه سینما بعضیها بهم میخندن وقتی میبینن دوست دارم برم ولی به نظرم حتی اگه بدم باشه رفتنش که بهتر از نرفتنشه که!
فقط باید بگردم دنبال کارت یا مثه پارسال شانسی دم تالار وحدت مامان دوستم کارتهاشو بده به من

هیچ نظری موجود نیست: